عشق رویایی من ،تمام زندگی من و بابایی ،بردیا جوونعشق رویایی من ،تمام زندگی من و بابایی ،بردیا جوون، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره
بهراد پسرک شیرین مابهراد پسرک شیرین ما، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

بردیـــ♥ـا و بهــ♥ــراد در آیینــ♥ــه

پسر کلاس اولی من...

ناز من سلام... عشق رویایی من یک ماه و نیم از سال تحصیلی گذشته و شکر خدا بهترین روزهای زندگیت رو کنار معلم خوبت خانم " مریم نهنگی " تجربه میکنیم.معلمت واقعا بی نظیرن و کارشون عالیه.شما هم خیلی دوستشون داری و حسابی عاشق مدرسه ای.با اینکه تابستون همش تا ظهر خواب بودی و تا نصفه شب بیدار ولی الان خیلی خوب ساعت خوا ب و بیداریت تنظیم شده و اصلا اذیت نمیکنی.در نوشتن تکالیفتم عالی عمل میکنی بیشتر روزا که من از خواب عصر بیدار میشم میبینم که خودت نوشتی.من فقط دیکته میگم و سوالاتی که خانم داده برات میخونم.خلاصه که مثل همیشه بهت افتخار میکنم پسرک بی نظیر من... الان خیلی خوابم میاد بعدا مفصل مینویسم برات.... روز اول...راه ...
16 آبان 1395

تولد باب اسفنجی بردیا...

سلام عشق سه ساله مامان... دیروز یه تولد کوچولو با حضور چند تا از دوستا و همکارای خودم برات گرفتم.خیلی بهت خوش گذشت و بهم گفتی : تولدم عالی بود...و همین برای من بسه....چون عکسا زیاده ، خیلی حرف نمیزنم.بریم سر عکسای تولد:   اول حرم و زیارت امام رضا (ع).زیارتت قبول عزیز مادر.     حالا بازار و خرید... مرحله بعد حموم شب دومادی حلا تزیین خونه...وسخت ترین کار دنیا کنترل کردن بردیا در این مواقع است... وحالا.....کار تزیینات تموم شده.توسط بابایی و بردیایی... حالا غذاها و کیک پسرم... الویه باب اسفنجی کیک باب اسفنجی که بردیا عاشقش شد ...
6 مرداد 1392

تولدت مبارک

بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز از آسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا یه کیک خیلی خوش طعم، با چند تا شمع روشن یکی به نیت تو یکی از طرف من الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم به خاطر و جودت به افتخار بودن تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی با یه گریه‌ی ساده به دنیا بله گفتی ببین تو اسمونا پر از نور و پرندس تو قلبا پر عشقه، رو لبا پر خندس تا تو هستی و چشمات بهونه‌است واسه خوندن همین شعر و ترانه تو دنیای ما زنده‌است واسه تولد تو باید دنیا رو آورد ست...
6 مرداد 1392

وبلاگ بردیا یک ساله شد...

گل همیشه بهارم.. ا مروز وبلاگت یکساله شد..چقد زود یک سال گذشت...یک سال شیرین و پر از شور و شادی و هیجان در کنار تو...یه عالمه دوست خوب و مهربون پیدا کردیم که هر روز به ما سر میزنن و نظراتشون رو برامون به یادگار میذارن.از همشون ممنونم.وبرای سلامتی و موفقیت نی نی هاشون دعا میکنم... بهترینها رو برات آرزو میکنم.عزیزترینم... ...
25 خرداد 1392

امشب...

عزیز ترینم...هستی من... نه به دیشب که تا ساعت ده شب تو کوجه بودی و نه به امشب که هنوز ساعت هفت نشده خوابیدی.بابایی هم که تو اتاقش مشغول درساشه و منم تلوزیون رو خاموش کردم و کتابمو خوندم.اما دلم خیلی گرفت.خونه ساکت و آروم بود.در واقع بیش از حد آروم بود.دلم بدجور گرفت.وقتی بیداری انقدر سرو صدا میکنی و انقدر صدام میکنی،« مامانی اینو ببین ...مامانی نگاه کن...دوباره نگاه کن ندیدی...بیا از نزدیک ببین...و...» که داد میزنم و میگم: تو دیگه نمیخوای بخوابی؟؟؟؟دیشب از دستت روانی شدم بس که کتاب برات خوندم و قصه گفتم و....لی امشب که به این زودی خوابیدی دلم بری صدات و بهانه هات لک زده...امشب یه عالم از ته دل واسه اونایی که بچه ندارن ...
23 خرداد 1392

برف

پسری به عشق خودت که عاشق برفی وبلاگتو برفی کردم........ خدا کنه وقتی بیدار شی خوشت بیاد. اینم یه عکس از برف بازی پارسالت.....                                                  ...
9 اسفند 1391
1