سلام...سلام...
سلام عزیز دلم...نفسم...عشقم...همه ی زندگیم..
سلام دوستان مهربان و گلم...
وای چقدر حرف دارم از کجا بگم...چی بگم...نمی دونم...همچنان بی اینترنتیم و واقعا بد دردیه.خیلی دلم واسه دوستای گلم و نی نی های نازشون تنگ شده.واسه از بردیا گفتن هم که دیگه نگین....انارم...انار شیرینم توی خونه ی جدید همه ی کاراشو خودش انجام میده.صبح زود بیدار میشه .خودش جیش میکنه و مسواک میزنه و صورتشو میشوره.برای بیرون رفتن هم خودش لباساشو میپوشه و آماده میشه.یه دوست جدید هم پیدا کرده به اسم آقا علیرضا که تقریبا همسنشه و همسایه روبه رو مون و توی طبقه خودمونن.که کلی با هم دوستن و بازی میکنن....من الان خونه ی عمه عاطفه ام و وقت برای مفصل نوشتن ندارم.بازم میام.دعا کنین زود نتمون وصل بشه.مارو فراموش نکنین و ببخشید که نمیتونم بهتون سر بزنم...در ادامه عکسای ماه پسرمو میذارم هرجا شد توضیح میدم که مال کجاست و اگه توضیح ندادم خودتون تشخیص بدین دیگه...عکسا خیلی زیادن...
سال تحویل...
رنگ کردن تخم مرغ...
خسته بعد از عید دیدنیهای فراوان...
وباز هم موزه میراث روستایی...
دریا...با عمو ایوب من...دوست جون بردیا..
اینم دوتا رنگین کمون.برای تو...
بردیا با چکمه بابا جون...
اینم سیزده بدر....این دوتا عکس مسیر رفتنمون به سیزده بدر.از روی همین نردبونا رفتیم سیزده بدر
بردیا و مامان جوووووووون
اینم شوشوخان عشق همیشگی من همیشه پای منقل...
اینم گلای مورد علاقه من تقدیم به خود خود تو...
عاشقتم