عصرهای تابستان منو بهرادم
بهراد مهربونم...
این روزها ماه های اخر سه سالگیتو میگذرونی.بی نهایت مهربون و دلچسبی.البته یه کمی هم قلدریهر روز عصر داداشی و بابایی میرن پارک جنگلی والیبال بازی میکنن و شما پیش من میمونی و میگی می خوام مواظب مامانم باشم.مامان فدات بشه مهربونترین بچه ی دنیا.تو حیاط خلوت برات ماسه ریختیم و عصرها اونجا بازی میکنی بعدشم دوچرخه سواری و آب بازی تو حیاط.مدام هم میگی چقدر خوش میگذره دوتایی.الانم تو حوضی و یکسره صدام میکنی.گاهی وقتا از بس صدام میزنی و از پرحرفی هات سردرد میگیرم ولی بازم خدارو شکر میکنم که هستی سالمی و باهوشی....عاشقتم...خوشحالم که تو رو به دنیا آوردم...بی تو خانوادمون خانواده نبود....
این روزها ماه های اخر سه سالگیتو میگذرونی.بی نهایت مهربون و دلچسبی.البته یه کمی هم قلدریهر روز عصر داداشی و بابایی میرن پارک جنگلی والیبال بازی میکنن و شما پیش من میمونی و میگی می خوام مواظب مامانم باشم.مامان فدات بشه مهربونترین بچه ی دنیا.تو حیاط خلوت برات ماسه ریختیم و عصرها اونجا بازی میکنی بعدشم دوچرخه سواری و آب بازی تو حیاط.مدام هم میگی چقدر خوش میگذره دوتایی.الانم تو حوضی و یکسره صدام میکنی.گاهی وقتا از بس صدام میزنی و از پرحرفی هات سردرد میگیرم ولی بازم خدارو شکر میکنم که هستی سالمی و باهوشی....عاشقتم...خوشحالم که تو رو به دنیا آوردم...بی تو خانوادمون خانواده نبود....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی