دیگه انگیزه ندارم...
سلام پسرک بلای من...
از روزی که اومدیم اینجا تصمیم گرفتم حسابی بهت برسم و جبران روزهای نبودنم رو برات بکنم بلکه این وزنت یه تکونی بخوره. ولی....
بفرمایید ادامه ی مطلب
هر روز برات به قول خودت کباب رستوران درست میکنم و یه عالم خوراکی های دیگه...تا اومدی یه ذره جون بگیری و یه پر گوشت بهت اضافه بشه مریض شدی.سرما وردی و تب کردی اونم توی تابستون.نمی دونم چرا اینجوری شدی.الان دیگه خوب شدی اما دیروز و پریروز و پریشب منو کشتی.بیشتر از چهل درجه تب داشتی.تا صبح دوتاییمون بیدار بودیم.صبح هم با بابا جون بردیمت دکتر که گفت :گلوت چرک کرده و باید پنی سیلین بزنی.منم که در نبود بابایی هیچ اعتماد به نفسی ندارم و با کوچکترین تلنگری اشکم در میاد، اصلا قبول نکردم وبه دکتر گفتم دارو بده.شماهم از قبل سفارش کرده بودی که : اگه آمپول داد حسابشو برس...خلاصه آمپول نزدی ولی داروی چرک خشک کن و شیاف داد که خدارو شکر حالت خوب شد.نمی دونم دکترا چرا سریع میرن سراغ آمپول.الان خوشحالم که نذاشتم بیخودی آمپول بخوری.
قیافه ی مریضتو قربون.
دوباره تمام گوشت تنت آب شد .صورتت باریک شده و گردنت مثل نی قلیون.خالا خودت بگو بازم انگیزه ای میمونه واسه آدم.اولین بارت که نیست هربار یه کم جون میگیری دوباره مریض میشی و میرسی به همون وزن قبلی.البته ، مامانی ، ناشکری نمیکنم.خدارو شکر چهار ستون بدنت سالمه و عیب و نقصی نداری.اگه زبونم لال.....ولش کن.تورو خدا دیگه مریض نشو.
اینم عکس خونه ای که دایی علی برات ساخته و خیلی دوسش داری
اینجا هم داری تو تب میسوزی ولی خاله فاطی رو مجبور کردی که تو رو تبدیل به دختر کنه.ببین چشاتو.بمیرم برات الهی.هسسسسسسسسسسستی من.
اینم عکس « لچِِّ قربان » . نفهمیدی چی گفتم؟ خب...در زبان شیرین گیلکی لچ یعنی نک.قربان هم که یعنی فدا.وقتی برنج تازه خوشه میزنه.کشاورزای گیلکی بهش میگن : لچ قربان.یعنی قربون خوشه هات..
خیلی خوشگله مگه نه.قابل توجه بابایی.این گوهره...
اینم بردیامون که اعصاب نداره..
ودر آخر...همدمم