خونه ی جدید ما...
سلام دوستای خوبم...
ما فردا از اینجا میریم خونه ی جدیدمون.روزهای تلخ و بیشتر شیرینی اینجا داشتیم.تولد سه سالگی شازده پسرمون اینجا برگذار شد و کلی ماجراها و اتفاقات خوب و بد از سر گذروندیم.حالا خودمون خونه دار شدیم.خونمونو خیلی دوست دارم.تا حالا همش توی خونه هایی با حال و اتاقهای بزرگ و ویلایی بودیم.اما خونه ی خودمون طبقه ی دوم آپارتمانه.یه کم نگران بردیا جونمم.چون اونجا یه کم کوچیکه و این مرد شمالی ما در فضاهای تنگ و کوچیک دووم نمیاره....امروز از صبح رفتیم اونجارو تمیز کردیم.طفلی بردیا هم همش همراهمون بود و تا تونست شیرین زبونی و البته خرابکاری کرد....من نهار درست کرده بودم ولی چون کارمون خیلی طول کشید بابایی به سفارش آقا بردیا برامون " همبرگر خرچنگی " گرفت و با پس زمینه "داره میباره بارونو تو نیستی...چقد حس بدیه حس تنهایی...دارم میشکنم آسونو تو نیستی" کار کردیم و غذا خوردیمو....
اونجا تلفن نداریم.تا خط تلفن بگیریم و نتمون وصل بشه یه کم طول میکشه.دلم برای همتون تنگ میشه.مواظب خودتون و فرشته های قشنگتون باشین...یه نکته مهم: از اونجا که جونم به وبلاگ بردیا و اینترنت بسته اس حتما زود زود برمیگردم.فراموشم نکنیدا...
اینم چند تا کس از فرشته من :
اینم یه نما از آشپزخونمون واسه اونایی که خیلی دوست دارن ببینن!!!!!!
چند روز پیش خیلی داغون بودم.روحیه ام خراب و نابود بود...ولی یکی پیام داد : عزیز دلم ؛ مهربونم چرا نابود بشی.من هنوز نمردم......این جمله اش به من زندگی داد....
ماه دلارام من....به چه زبانی بگویم....من با دوستت دارم های تو زنده ام...