این روزها...
سلام شیرین عسلهای من
بردیا و بهراد من
این روزها دارن تند تند میگذرن و من همش استرس دارم.نمی دونم چرا اینجوریم وقتی خیلی همه چی آروم و خوبه احساس میکنم یهو اتفاق بدی قراره بیفته....خودمون و خوشبختیمون رو به خدای مهربونمون میسپارم...
این روزها بردیایی با کلاس فوتبال و شطرنج مشغوله و بهراد هم عاشق کتاب شده.یکسره باید براش بخونیم.عشق دیگرشم همچنان عمو پورنگه.باید یه پستم مخصوص کلماتی که میگه بذارم.
خودمم دارم جنگ و صلح میخونم بابایی هم همش مشغول سایت مدرسه و خود مدرسه است.خلاصه که تابستون خیلی تند داره میگذره.بردیا با چند تا پسر تو کوچه دوست شده و عصرا میره بازی.به زور فرستادیمش همش میگفت بی ادبن حرف زشت میزنن.داره از باباش وُرد یاد میگره خیلی هم علاقه منده....
خدایا خودت مواظبمون باش..
فوتبالیست خوشگلم.دورت بگردم
جیگرم داره ماکارونی مورد علاقشو میخوره
دارن کارتون میبینن و سیب زمینی میخورن
جمعه و بیرون شهر و آب بازی
اینم دسبنداشون
بردیا واسه بهراد کتاب میخونه
بهرادم دم در نشسته بازی داداش رو نگاه میکنه
بردیا و بهراد من
این روزها دارن تند تند میگذرن و من همش استرس دارم.نمی دونم چرا اینجوریم وقتی خیلی همه چی آروم و خوبه احساس میکنم یهو اتفاق بدی قراره بیفته....خودمون و خوشبختیمون رو به خدای مهربونمون میسپارم...
این روزها بردیایی با کلاس فوتبال و شطرنج مشغوله و بهراد هم عاشق کتاب شده.یکسره باید براش بخونیم.عشق دیگرشم همچنان عمو پورنگه.باید یه پستم مخصوص کلماتی که میگه بذارم.
خودمم دارم جنگ و صلح میخونم بابایی هم همش مشغول سایت مدرسه و خود مدرسه است.خلاصه که تابستون خیلی تند داره میگذره.بردیا با چند تا پسر تو کوچه دوست شده و عصرا میره بازی.به زور فرستادیمش همش میگفت بی ادبن حرف زشت میزنن.داره از باباش وُرد یاد میگره خیلی هم علاقه منده....
خدایا خودت مواظبمون باش..
فوتبالیست خوشگلم.دورت بگردم
جیگرم داره ماکارونی مورد علاقشو میخوره
دارن کارتون میبینن و سیب زمینی میخورن
جمعه و بیرون شهر و آب بازی
اینم دسبنداشون
بردیا واسه بهراد کتاب میخونه
بهرادم دم در نشسته بازی داداش رو نگاه میکنه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی