درد دل 27
دلم تنگه برای گریه کردن....کجاست مادر کجاست گهواره ی من شیرینکم باز دل مادرت تنگه.این شده قصه تکراری زندگی من و وبلاگ تو.نمیدونم بعدها که این نامه هارو میخونی چی فکر میکنی .حتما با خودت میگی عجب مادر افسرده ای داشتم.اما باور کن گل یکدانه ی من ، هرگز نذاشتم که دلتنگیم روی روحیه شما و بابایی تاثیر بذاره.هرگز نذاشتم که گریه های بیصدامو شما ببینین. دلم تنگه.برای مادرم باباییم....گیلانم..بارانش..سبزه زارانش...بغض بدی دارم ...دلم های های گریه میخواد... وتو عزیزِجان مادر مدام از شمال و خونه ی مامان جون و دلبستگیهات به اونجا میگی و دلم رو بیشتر میلرزونی.فدای دلتنگیهاتم جانِ مادر....الان دیگه تعطیل شدیم.هر لحظه بخواییم میتو...