عشق رویایی من ،تمام زندگی من و بابایی ،بردیا جوونعشق رویایی من ،تمام زندگی من و بابایی ،بردیا جوون، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره
بهراد پسرک شیرین مابهراد پسرک شیرین ما، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

بردیـــ♥ـا و بهــ♥ــراد در آیینــ♥ــه

با تو پر از احساسم...

1392/8/28 21:08
نویسنده : مامانی
455 بازدید
اشتراک گذاری

کوچولوی با احساس من...

امروز دستمو بوسیدی و گفتی:

این دستای زحمت کشو هزارتا میبوسم من

نمی دونی چه حالی شدم.چه کیفی میکنم باتو

تو همونی هستی که آرزوشو داشتم...

باتو پر از احساسم....

دیروز اتفاق بدی افتاد.وقتی اومدم مهد دنبالت،تا در مهد باز شد و چشمت به من افتاد زدی زیر گریه...چه گریه ای...دیدم فقط یه آستین کاپشن رو تنت کردن و روی دستتم سفید بود.چشمام دیگه چیزی نمیدید.نزدیک بود بیفتم...زهرا جون با دستپاچگی توضیح میداد که توی حال داشتی کارتون میدیدی و دستت خورده به بخاری.یه نقطه کوچولو سوخته بود ولی اونا تمام پشت دستتو پماد زده بودن...نمی دونی چه برمن گذشت.فقط میگفتی مامانی جوونی فوت کن.کلی دل راننده آژانس برامون کباب شد.زهرا جون میگفت که از صبح دستت سوخته ولی به کسی چیزی نگفتی و تازه همون لحظه فهمیده بودن و برات پماد زده بودن...خلاصه اومدیم خونه.احساس میکردم که گریه هات از درد نیست از غصه است...اصلا اجازه نمیدادی از بغلم بزارمت پایین و لباسمو عوض کنم.با همون لباسها یک ساعتی بغلم بودی با حرفات دلمو تا تونستس سوزوندی: چرا از من جدا میشی.....

با هزار بدبختی آرومت کردم و توی بغلم خوابت برد...

الان خوبی..خداروشکر....خدارو هزاران بار شکر....

بردیا

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (30)

مامان ایمان جون
29 آبان 92 7:08
الهی,بچه مون چه صبوره وای حالتو به شدت درک میکنم..... قربون آقای بردیای صبور و با احساس بـــــــــــــــــــرم من احساسی بودنش که به خودت رفته
مامان ایمان جون
29 آبان 92 7:09
خصوصی
مامان کارن
29 آبان 92 9:54
آخی عزیزم خیلی ناراحت شدم بچه چقد تحمل کرده -مربی مهد بی توجهی کرده
مامان ایدین
29 آبان 92 11:16
الهی بگردم عزیز م چه به روز دستت اومده عززم چرا مواظب نبودی
معصومه
29 آبان 92 17:10
دورت بگردم چرا خب؟؟؟؟؟؟؟؟؟عزیزم الهی بزرگ بشی مرد بشی و دیگه غصه و ناراحتی نبینی
مامانی درسا
30 آبان 92 8:28
آخی عزیزم اگه دردشم نیومده فقط خواسته برای مامانش ناز کنه عزیزم خداروشکر اینقده بوده خدا بهش رحم کرده عزیزم الهی همیشه سلامت باشی ...
مامان عرفان
30 آبان 92 9:31
واااااااااااااااااي الهي فداش شم چرا دستش سوخته ؟ خودش دستش را زده بوده به بخاري ؟؟؟؟؟
مامان عرفان
30 آبان 92 9:32
اي كاش در محل كار همه مامانها مهد كودك باشه تا مامانها زود زود به بچه هاشون سر بزنن . اينجوري هم بچه ها احساس آرامش بيشتري دارن و هم مامانها با خيال راحت به كارشون ميرسن و نگراني شون كم ميشه .
مامان عرفان
30 آبان 92 9:32
برديا جوون از اينجا دستت را مي بوسم . ايشالا زودي خوب بشه .
قالب و گرافیک های کودکانه
30 آبان 92 10:23
سلام دوست عزیز دوروزی بود که نمی تونستم وارد سایت نی نی وبلاگ بشم و وبلاگتون برام باز نمیشد اما عکساتون رو گرفتم و قالب رو درست کردم و یه تست هم به ای میلتون فرستادم لطفا ای میلتون رو چک کنید و تست رو ببینید و خبرش رو زودتر به من بدید و اگر ممکنه تو همون ای میل سوالی یا چیزی داشتید بپرسید که دوباره دچار مشکل نشیم با قطع بودن سایت با تشکر خیییییییییییلی ممنون.الان میبینم.
قالب و گرافیک های کودکانه
30 آبان 92 10:28
از هرجای تست خوشتون نیومد یا خواستید که تغییر کنه حتما بهم بگید منتظرم
مامانی کسرا
30 آبان 92 13:41
خیلی خیلی ناراحت شدم چه مربیای بیفکری ، بگو واست توضیح بدن که چرا بچه رو کنار بخاری خوابوندن!!!!!!!!!! چقدر بی وجدانن تا اون لحظه نفهمیدن انشالله که چیز خاصی نباشه و البته مشخصه که خیلی جدی نیست اما همین که کسی متوجه نشده و بچه اینهمه مدت بهش سخت گذشته آدم ناراحت میشه مواظب بردیا جون باش
معصومه
30 آبان 92 16:30
جونم نی نی بردیای نازم
مامان كياوش
30 آبان 92 23:32
1000000 ماشا الله به اين پسر. ضمنا نگو پسر ، بگو عســـــــــل
مامان عرفان
1 آذر 92 20:15
خصوصی هات را ببین لطفا
قالب و گرافیک های کودکانه
2 آذر 92 8:04
سلام دوست عزیز قالب اماده هست فقط شما هزینه را ارسال و من کد ها رو در اختیارتون می ذارم ای میلتون رو چک کنید شماره حساب گذاشتم براتون
مامان نیایش
2 آذر 92 20:12
عزیزم ایشالا بلا به دور
پرهام ومامانش
2 آذر 92 23:01
بلا به دور بردیا جونننننننننننننن
قالب و گرافیک های کودکانه
3 آذر 92 7:29
سلام بله گلم رمز رو بده ببینم مشکلش کجاست
مامان ایمان جون
3 آذر 92 11:47
قالب جدید مبارک این یکی خیلی قشنگه , عکسا خیلی نازن مخصوصا اون عکس کنار دریا
مامانی
پاسخ
فدات بشم خانمی
ابجی (آرمان)
3 آذر 92 15:16
الهی بمیرم. خیلی بده میدونم عزیزم. خدا رو شکر که خوب شدی
الهام مامان علیرضا
4 آذر 92 13:18
چه گل پسر صبوری درک میکنم واقعا سخته ایشالا که زود خوب میشی مهم اینه که همچوقت دلت نسوزه عزیزم
عمه عاطفه جووووووون
4 آذر 92 18:28
عمه فدات بشه. خوشم میاد صبرت به خودم رفته!!!!!!!!!!!!یشالله زود زود خوب بشی
مامان روژینا
4 آذر 92 22:11
الهی بمیرم اشک تو چشمم جمع شد
مامان حنانه زهرا
5 آذر 92 17:28
آخی قلب ادم درد میگیره .عزیزم
سارا مامان محمدرضا
5 آذر 92 22:46
آخیییییی عزیزم خیلی ناراحت شدم! گناه داشته! عصبانیم از دست این مربی مهد! چرا حواسش نبوده؟؟؟؟؟ بردیا جون چقدر صبوره! نازی.... باید بری مربیشو دعوا کنی تا دفعه دیگه چششو وا کنه مواظب بچه ها باشه. راستی قالب وبلاگت خعلی خوشکلههههههههه. بیا پیشم با چند تا پست آپم. راستی برو خصوصی. رمز آخرین پستو زدم.بووووس واسه خودت و بردیا گلی
راحله
6 آذر 92 9:17
آخ جیگرم کباب شد براشششششش چقدر جلوی خودشو گرفته و هیچی نگفته الهی خاله فداش شه
راحله
6 آذر 92 9:19
راستی یه چیزی میخواستم بگم...نمیدونم این فقط مشکل منه یا بقیه هم همین مشکلو دارن...احساس میکنم وبلاگتون خیلی سنگینه چون خیلی طول میکشه تا کامل باز شه! شایدم سرعت من پایینه!
امير علي وابچيش
6 آذر 92 18:53
سلام برديا جون ني ني ما ام به دنيا اومد
بتی مامی ناتان
9 آذر 92 15:14
فداش شم که سوخت اما غصه هاش از غم دوری بود الهی جگرم خون شد بخدا که چقدر این بچه ها معصومن خدا جونم شکر که کسی پیداشد بیاد خونه نگهش داره