عشق رویایی من ،تمام زندگی من و بابایی ،بردیا جوونعشق رویایی من ،تمام زندگی من و بابایی ،بردیا جوون، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره
بهراد پسرک شیرین مابهراد پسرک شیرین ما، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

بردیـــ♥ـا و بهــ♥ــراد در آیینــ♥ــه

خبر داغ...

1392/9/7 11:20
نویسنده : مامانی
2,518 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دنیای من...زندگی من...بردیا ی من..

پسرک مهربونم...بالاخره خدا یکی از فر شته های زمینیشو برای ما فرستاد.خانم خلاصی مهربون.خانمی که کارگر مهدتون بودن و به علت درد پا از کار مهد انصراف دادن قراره پرستار شما بشن و از شنبه برای نگهداری از زیباترین گل دنیای من یعنی خودت، میان خونه ی ما...

اون روزی که دستت توی مهد سوخته بود.خیلی دلم شکست.با دل دردمند و شکسته بعد از نماز کلی گریه کردم و از خدا خواستم کمکم کنه و یکی از آدمهای مهربونش رو برای کمک به ما بفرسته چون هر دومون حسابی خسته و داغون بودیم.چند روز پیش یکدفعه یاد خانم خلاصی افتادم.با هزاربدبختی شمارشو پیدا کردم وبا هزار نذر ونیاز زنگ زدم و قرار گذاشتیم و اومدن اینجا و توافق کردیم و قرار شد ایشون بشن پرستار تو...توکلم فقط و فقط به خداست....اما خانم خلاصی رو همه تایید میکنن و خودشونم خانم بسیار موجه و مومنی هست.دوتا بچه هم دارن که بزرگن و به دلایلی از هم دورن...ایشالا خدا مشکل همه رو حل کنه...

جالب اینجاست که خانم خلاصی عکس شمارو توی گوشیش داشت و میگفت من عاشق بردیا بودم.چون خیلی کوچولو بود اومد مهد همه بهش علاقه مند بودن.شما هم کلی خانم خلاصی رو دوست داری و کلی براشون حرف زدی و شیرین زبونی کردی.....خلاصه...ما خوشحــــــــــــــــــــــــالیم...

باورم نمیشه که کابوس مهد کودک تمام شد...دیگه نگران تعطیلی و کمبود وقت نیستی جوون دلم...

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

غیر از این فرشته مهربون که گفتم، یه فرشته خیـــــــــــــــــــــــلی مهربون هم خودم دارم.خانم احمدی.ما پارسال باهم آشنا شدیم و روابط خانوادگی رو شروع کردیم.امسال ایشون معاونمون هستن.ما خیلی به هم وابسته ایم.خانم احمدی خیلی مهربونه و خراب رفاقت و توی این غربت و تنهایی بهترین همدم منه.برام مثل یه خواهر واقعیه.با هم درد دل میکنیم و غصه ی همدیگرو میخوریم.حالا بچه ها و همسرامونم رفیق شدن و وقتایی که با همیم خیلی خوش میگذره.خانم مختاری هم دوست خوب خوب ماست که امسال به خاطر اینکه شیفتشون مخالف ماست زیاد باهم نیستیم.ایشون هم از مهربونی و خانمی هیچی کم ندارن.دیشب هم خونه شون بودیم که خیلی خوش گذشت و کلی انرژی گرفتیم.اینم عکساش:

اینجا خونه ی خانم احمدی.بردیا در حال بوسیدن آیسا جوون دختر خانم احمدی که قراره عروسم بشهخجالت

بردیا

واین هم خونه ی خانم مختاری :

بردیا

بردیا

بردیا

بردیا

بردیا

خدای خوبم خودت مواظب همه چیز باش....

۩۞۩  سلام عزیزم خیلی خوش آمدی تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩سلام خیلی خوش آمدید.نظر یادت نره

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (57)

ژاله مامان آیدا
7 آذر 92 12:04
سلام مامانی لطفا از مدلای توی سایت کادو نمدی دیدن کنید. http://kadonamadi.blogfa.com اگه سوالی داشتید برام ایمیل بزنید vento_j@yahoo.com یا توی سایت پیغام بزارید.
عمه عاطفه جوووووووون
7 آذر 92 13:15
مبارکه بردیا جوون.خدارو شکر دغدغه مامانی و باباییت حل شد.چه زود مامانتو عروس دار کردی!!!
بابای ملیسا
7 آذر 92 13:31
با سلام . ضمن تبریک به خاطر وبلاگ زیباتون ، وبلاگ ملیسا خانم با عکسها و خاطرات قدیمی باباش ، به روز شد . خیلی خوشحال می شیم اگر سری به کلبه مجازی ملیسا خانم بزنید و با گذاشتن یه یادگاری زیبا ، خاطرات ملیسا رو زیباتر کنید . منتظرتون هستیم .
سارا مامان محمدرضا
7 آذر 92 14:26
دوس دختر جدیدت مبارررک. الهی شکر که مشکلتون حل شد واسه تنهایی بردیا گلی. راستی رمز آخرین پستمو واستون فرستاده بودم. نرسیده؟؟؟؟ اگه نه بگید تا باز بفرستم.
مامانی کسرا
7 آذر 92 15:14
خیلی خیلی واستون خوشحالم انشالله که همه چی به خیر و خوبی بگذره منم خیلی نگران بردیا جون بودم که دستش سوخت اما انشالله در کنار پرستار مهربونش بهش حسابی خوش بگذره
مامان بردیا شیطون
7 آذر 92 15:30
خدا روشکر که یه پرستار خوب گیرت اومد.... قالبتون مبارک خیلی قشنگه ایشالا همیشه خوش باشین
مامان ایمان
7 آذر 92 16:05
خدا رو شکر عزیزم که مشکلتون حل شد خیلی خوشحال شدم
سارا مامان محمدرضا
7 آذر 92 16:17
وای عزیزم شرمنده! حواسم نبود. آره تازه دوتا هم گذاشته بودی
معصومه
7 آذر 92 17:12
خوشس تو و پسرت آرزوی منه در ضمن زیبایی توی چشاته که متن های منو قشنگ میبینی
مامان نازنین جون
7 آذر 92 17:20
تبریک میگم بردیاجوووووووووونمخدا رو شکر که نگرانیتون تموم شد....................
مامان آیسا
7 آذر 92 21:44
عکسا خیلی قشنگ بود.زوج خوشبختی میشن در آینده
مامان آیسا
7 آذر 92 21:46
قربون همشون بشم می بوسمشون
مامان یاسمن و محمد پارسا
8 آذر 92 1:55
خوب معلومه مامان بردیا جونم خیلی ماهه بایدم عکسش و داشته باشند خدا راشکر که خیالتون راحت شده عزیزم الاهی فدای خودت و عروست
مامان امیـــــرعلی (پســـرکــــــ شیطـــون)
8 آذر 92 12:08
خداااااااااااروشکـــــر عزیزم ... ایشالا همیشه شاد و سلامت باشیـــــن و هیچوقتــــ دغدغه نداشته باشیـــــن ... ببوس بردیا جوووووون و ...
مامان حسام كوچولو
8 آذر 92 15:18
خدا رو شكر كه خيالتون راحت شد. به به مباركه عروس دارهم كه شدي انشالله هميشه شاد باشيد
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
8 آذر 92 20:04
خدا رو شکر که همه چی بر وقف مرادت شده عزیزم دوبارم میام پیشت
مامان نیایش
8 آذر 92 20:09
عزیزم خوشحالم که مربی خوبی برای بردیا جون پیدا شده
راحله
8 آذر 92 20:15
سلام عزیز دلمممممممممم وااای چقدررررررررر خوب شد پرستار پیدا کردی خداروشکررر دیگه از این بهتر نمیشه
مامان ایمان جون
9 آذر 92 7:02
وااااااااااای عزییییییییییییییییییییزم , چه عالی خداروشکر که دیگه خیالت راحت شد
مامان آرتین
9 آذر 92 8:13
سلام عزیزم .ببین چطوری دختر مردم و بوس میکنه.تو بزرگ شی چی میشی خاله خدارو شکر مشکل شما هم حل شد و تونستی یه آدم با اعتماد و با تجربه پیدا کنی
مامان عرفان
9 آذر 92 8:26
عزيزم چقد خوشحال شدم از اينكه خانم مهربوني براي پرستاري برديا جون آمدن .
مامان عرفان
9 آذر 92 8:27
خدا دوستيتون را پايدار كنه . خودت خوبي عزيزم دوستهات هم مثل خودت خوب هستند .
مامان عرفان
9 آذر 92 8:27
خدا عروس خانوم نازت را برات حفظ كنه .
مامان عرفان
9 آذر 92 8:28
مادرشوهري نكني ها براش .
مامان عرفان
9 آذر 92 8:29
اين جور دوستي ها كه شما با هم و همسراتون باهم و بچه ها با هم جور شديد خيلي عالي هست و از صد تا فاميل براي آدم بهتره .
مامان عرفان
9 آذر 92 8:30
عزيزم تو و برديا جونم را خيلي دوست دارم .
آیسان مامان ماهان
9 آذر 92 9:07
سلام خانومی،خوشحالم از آشناییتون و ممنون از حضورتونماشالله هزار ماشالله پسر خیلی خوشگلی دارین،خدا براتون نگهش داره
آیسان مامان ماهان
9 آذر 92 9:08
خدا رو شکر که خانم خلاصی از این به بعد قراره بیاد تو خونه مراقب بردیا جون بشهبمیرم دستش چرا سوخته بود تو مهدچه سربه هوان کادر مهد
آیسان مامان ماهان
9 آذر 92 9:09
بردیا جونم ،،خاله زشته تو جمع اونجوری عروس خانومو بوس بارونش میکنی
آیسان مامان ماهان
9 آذر 92 9:10
خانم مختاری چقد خوبن که بچه ها اینقدر راحت و آزادن و کلی آتیش میسوزونن
مامان سپهر
9 آذر 92 12:21
خيلي خوشحالم خانومي، خودم اين نگرانيهارو داشتم و دارم و مي دونم كه واقعا جاي خوشحالي داره
رضوان مامان رادین
9 آذر 92 14:34
چقدر عالی که خیالتون راحت شد بابت نگهداری بردیا جونی.... و البته چقدر عالیه این مهمونیهای دوستانه...من عاشق این مهمونیها و دوستیهام
بتی مامی ناتان
9 آذر 92 15:05
آخه من عاشقققققق بردیام وااااااای عزیزم امیدوارم دورت همیشه پر از دوستای خوب واادمهای سالم ومهربون باشه الهی خاله واسه بردیا بمیره که سوخت خصوصی لطفا چک بشه
بتی مامی ناتان
9 آذر 92 15:08
فقط چندتا عکسه از بیمارستان وقتی ناتان مریض بود دلم نمیخواد لحظات سخت بچه مو ببینن برا همین رمزدارش کردم دوست داشتی ببین دوست دارم دوست خوبم که همیشه در کنار ما بودی
مامان آبتین
9 آذر 92 17:26
خداو شکر که یه پرسترخب پیدکردین امیدوامعزیزدلمو بردیاجون همیشهسامباشه و دیگه هیچ وقت دستش نسوزه
الهام مامان علیرضا
9 آذر 92 17:51
عزیزم تو غربت هیچی بهتر از دوست خوب نمیشه خوشحالم که تونستی برای بردیا جون پرستار خوب بگیری
مامان کیان کوچولو
9 آذر 92 20:37
عزیزم ای شالله که همیشه موفق باشین ..
مامانی درسا
10 آذر 92 7:25
الهی شکر که کابوس تموم شد ...... انشاالله که در کنار خانم خلاصی ..... همیشه شاد باشه و سلامت ........ دوست خوب نعمته مامانی منم یکیشو دارم خدا حافظشون باشه وای وای وای بردیا گلی دخملی رو خوب گیر آورد ماچش کردی ها هزار ماشاالله به بردیا و عروس خانوم
مامان کارن
10 آذر 92 18:45
این خیلی عالیه که پرستار گیر آوردی بهت تبریک می گم - و اینکه دوست خوبت معاونتون شده هم عالیه و از اینا همه عالیتر آیسا خانوم عروس گلتونه ایشالا که همیشه همه چی عالی و وفق مرادتون باشه
فاطي خاله
10 آذر 92 22:11
خوشتييييييييييييييييييييييييييييييپ
مامان سید عرشیا
11 آذر 92 0:33
خدا را شکر که دیگه بردیا جونو مهدکودک نمی ذارید . وقتی من اولین بار عرشیا را مهد گذاشتم فقط گریه می کردم . من هم دیگه مهد نمیذارم و یه روزایی عرشیا میره خونه عمه اش. ....
مامان حنانه زهرا
11 آذر 92 4:32
چقدخوب شدگلم که خیالت راحت شد
مامان عرفان
11 آذر 92 8:45
ديگه از وقتي خانوم خلاصي را پيدا كردين كم پيدا شدين ها .
مامان عرفان
11 آذر 92 8:47
شايد هم واسه خاطر اينه كه مادرشوهر شدي و كم پيدا شدي ؟
مامان عرفان
11 آذر 92 8:47
شوخي ميكنم عزيزم . موفق باشين .
مامان تارا و باربد
11 آذر 92 14:31
سلام مامانی گل خوبی خسته نباشی خدا رو شکر که مشکلتو حل شد و پرستار خوبی پیدا کردی و دوستان خوبی در کنارتن که تحمل تنهایی رو برات ساده تر می کنن موفق و پاینده باشی گل پسرتو ببوس به جای من
پگاه مامان آرتین
12 آذر 92 12:48
خداروشکر که خدادعای مامانو مستجاب کردایشالا درکنارپرستارت روزای خوبیو سپری کنی.همیشه درکناردوستان وهمکاراتون شادباشیدبردیاروببوسسسس
مامان عرفان
13 آذر 92 13:40
خوبي خانومم؟
مامانی
پاسخ
فدات..به زودب آپ میبکنم
ستارگان آسمان من
13 آذر 92 14:27
بابای امیر
13 آذر 92 17:19
با سلام و احترام ماشالله بردیا جون سریع پیشرفت می کنه و همسر هم که انتخاب کرده دیگه چیکار می خواد بکنه البته از من به تو نصیحت عمو جان برا زن گرفتن اصلا عجله نکن بزار اون سالهای آخر عمرت پرستار جدید هم که گرفتی و از شر مهد راحت شدی تازه ما به فکر اینیم که کی امیرو بذاریم مهد ضمنا با یادگاری از عاشورا و تاسوعا به روزیم همواره پایدار باشید
مامان بردیا
13 آذر 92 18:49
عزیزم خدارو شکر دیگه خیالت از بابت بردیای نازم راحتههمیشه خدا همراهته برات بهترینهارو اروز دارم از اینکه دوستهای خوبی داری خوشحالم
معصومه
15 آذر 92 16:00
از پسر ناز ناز ما سر بلند بالای ما عکس نمیذاری؟//////////
مامان یاسمن و محمد پارسا
15 آذر 92 17:05
مامان خصوصی
مریم
17 آذر 92 19:46
سلاممممم...مامانه بردیا جووون.. من شما رو لینک کرده بودم ولی نمیدونم چرا نمیتونستم بیام تو وبلاگ تون....حالا که اومدم خیلی خوشحالم که دوسته خوبم و پیدا کردم........بردیا جون و از طرف من ببوسید.....
مامان یسنا
21 آذر 92 11:08
من با اجازه لینکتون کردم به ما سر بزنید خوشحال میشیم
مامان راضیه
22 آذر 92 14:16
خدا رو شکر خیلی خوشحال شدم خیلی نگران مهدش بودی همیشه خدا رو شکر اونجوری شد که دوست داشتید و از این غصه راحت شدی
مامانی
20 دی 92 23:20
خدا رو شکر عزیزم که نگرانیت برطرف شد