شعرهاي مــــــــادر و پســــــــــــــري
قشــــــــــــــــنگم
اين شعرهارو وقتي شما يه نقطه كوچولو توي دل ماماني بودي، خاله فاطي نوشته و برات پست كرده به اميد روزي كه تو حفظ بشي و بخوني.الان همون روزه.وقتي پاي تلفن واسه فاطي خوندي از ذوق مرده بود
منم كه فقط خدا ميدونه چه كيفي ميكنم وقتي برام ميخوني با اون لهجه ي شيرينت كه معلوم نيست گيلكيه يا مشهدي يا به قول خودت فريمانيحالا شعرها:
وقتي كه موش كوچك ....چشمش به ماه افتاد
خنديد و با خودش گفت:
يا تكه اي پنير است...يا يك پياله شير است!!
تا صبح موش كوچك چشمش به آسمان بود
خورشيد سر زد و او در فكر نردبان بود
وقتي كه من كودك بودم...خيلي خيلي كوچك بودم
ميچرخيدم توي خانه...پر ميزدم چون پروانه
يك آينه آن بالا بود...هم كوچك بود هم زيبا بود
خيلي دلم آن را ميخواست...اما ديدم خيلي بالاست
فكري كردم،فكري كردم
رفتم يك پشتي آوردم...رفتم بالا از آن پشتي...گرفتم با پشتي كشتي
آينه را گير آوردم...چيزي ديدم كه جا خوردم
عكسم را ديده بودم من...خيلي ترسيده بودم من
من خنديدم او هم خنديد...من ترسيدم او هم ترسيد
مي داني بعدش چي كرديم؟؟؟ دالي موشه بازي كرديم
آمدي باز اين جا ؟؟؟
با تو قهرم تو بدي...من چه كارت كردم كه مرا نيش زدي؟؟
من فقط توي حياط...ميدويدم تنها
دور ماشين بابا...دور اين گلدانها
چشم من از نيشت باد كرده كم كم...من فقط با يك چشم كوچه را ميبينم
اگه گفتين اين چيه؟؟؟؟ معلوم نيست؟؟؟ ماشين عروس آقا پليسه ديگه!!!!!!!!!!!
اينجا هم نازنينم داره به مامانش كمك ميكنه...كوكو سيب زميني ميپزيم
اينجا هم ناز پسريم مشغول جادادن به اين حيووناست
اينم گل نرگسم كه خواهر گلم برام خريد
باور بكن تنها تويـــــــــــــــــــــــي بود و نبودم