عشق رویایی من ،تمام زندگی من و بابایی ،بردیا جوونعشق رویایی من ،تمام زندگی من و بابایی ،بردیا جوون، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره
بهراد پسرک شیرین مابهراد پسرک شیرین ما، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

بردیـــ♥ـا و بهــ♥ــراد در آیینــ♥ــه

شعرهاي مــــــــادر و پســــــــــــــري

1392/10/23 20:06
نویسنده : مامانی
924 بازدید
اشتراک گذاری

قشــــــــــــــــنگم

اين شعرهارو وقتي شما يه نقطه كوچولو توي دل ماماني بودي، خاله فاطي نوشته و برات پست كرده به اميد روزي كه تو حفظ بشي و بخوني.الان همون روزه.وقتي پاي تلفن واسه فاطي خوندي از ذوق مرده بودنیشخند

منم كه فقط خدا ميدونه چه كيفي ميكنم وقتي برام ميخوني با اون لهجه ي شيرينت كه معلوم نيست گيلكيه يا مشهدي يا به قول خودت فريمانيزبانحالا شعرها:

وقتي كه موش كوچك ....چشمش به ماه افتاد

خنديد و با خودش گفت:موشي

يا تكه اي پنير است...يا يك پياله شير است!!

تا صبح موش كوچك چشمش به آسمان بود

خورشيد سر زد و او در فكر نردبان بود

وقتي كه من كودك بودم...خيلي خيلي كوچك بودم

ميچرخيدم توي خانه...پر ميزدم چون پروانه

يك آينه آن بالا بود...هم كوچك بود هم زيبا بود

خيلي دلم آن را ميخواست...اما ديدم خيلي بالاست

فكري كردم،فكري كردم

رفتم يك پشتي آوردم...رفتم بالا از آن پشتي...گرفتم با پشتي كشتي

آينه را گير آوردم...چيزي ديدم كه جا خوردم

عكسم را ديده بودم من...خيلي ترسيده بودم من

من خنديدم او هم خنديد...من ترسيدم او هم ترسيد

مي داني بعدش چي كرديم؟؟؟ دالي موشه بازي كرديم

آمدي باز اين جا ؟؟؟

با تو قهرم تو بدي...من چه كارت كردم كه مرا نيش زدي؟؟زنبور

من فقط توي حياط...ميدويدم تنها

دور ماشين بابا...دور اين گلدانها

چشم من از نيشت باد كرده كم كم...من فقط با يك چشم كوچه را ميبينم


اگه گفتين اين چيه؟؟؟؟ معلوم نيست؟؟؟ ماشين عروس آقا پليسه ديگه!!!!!!!!!!!

برديا

اينجا هم نازنينم داره به مامانش كمك ميكنه...كوكو سيب زميني ميپزيم

برديا

برديابرديا

اينجا هم ناز پسريم مشغول جادادن به اين حيووناست

برديا

برديا

اينم گل نرگسم كه خواهر گلم برام خريدماچ

برديا

باور بكن تنها تويـــــــــــــــــــــــي بود و نبودم

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (24)

فاطی
23 دی 92 23:04
فاطی
23 دی 92 23:04
آفرین به خواهر
سودابه
23 دی 92 23:05
فداش بشم.چه ماه شده
سودابه
23 دی 92 23:05
می می
23 دی 92 23:06
قربونش بشم چه کوکویی بشه
ناهید جوونی
23 دی 92 23:06
عزیز دلم.میبوسمت
مامان ایمان جون
24 دی 92 7:38
به به چه شعرایی خاله فاطی سروده است عجب کوکویی بشه , خوردن داره
مامان نازنین جون
24 دی 92 10:12
آفرین بردیاجووووووووون .........چه شعرهایی یاد گرفتی خاله،خیلی قشنگهعجب کوکویی شده وای خاله جوون دهنم آب افتادنوش جونت
مامان آرینا
24 دی 92 15:53
آفرین به خاله جون خیلی قشنگ بود. ماشین پلیس عروس خیلی جالبه
مامانی درسا
25 دی 92 2:23
عزیزم شعرای زیبایی بود ...... انشاالله عاشقانه هاتون مستدام ..... میبوسمت
مامان تارا و باربد
25 دی 92 10:23
الهی چه پسر ماهی که به مامانش کمک می کنه عزیزم
همکار
25 دی 92 12:12
بردیا
مامانی
پاسخ
آزاده مامان کوروش
25 دی 92 17:36
شعرهای قشنگی بود. ماشاء اله به این پسر کاری خوردن داره این غذا
مامان سجادجون
25 دی 92 20:45
مرحبا به چنین مامان بامحبت که باقلم مهر برصفحه روزگارخاطرخوش فرزند دلبندش را جاودانه می کند/باشی سلامت در کنار خانواده ات ای مهربان مامان
مامانی
پاسخ
مامان بردیا شیطون
26 دی 92 15:09
ای جونم افرین به این شیرین پسر عجب غذایی درست کردی
فاطمه(مامان متین)
26 دی 92 15:58
نوش جونت بردیا جان .دست خواهرتون درد نکنه من عاشق گل نرگسم
مامان بردیا
27 دی 92 15:51
اشپزیت رو قربون عزیزم
مامان عرفان
27 دی 92 22:10
دست خواهر گلت درد نکنه
مامان عرفان
27 دی 92 22:11
آفریتن بردیا جووووووووووووون که به مامانش کمک میکنه و به حیوانات هم جا میده
مامان ایدین
28 دی 92 16:50
ماشالا گل پسری به مامان کمک میکنه افرین به تو
زهره
28 دی 92 16:51
مامان یاسمن و محمد پارسا
1 بهمن 92 23:09
افرین به بردیا جونم که اینقده مهربونه وای خدا ماشین عروس پلیس و ببین
مامان حنانه زهرا
3 بهمن 92 15:24
وقتی کوچولویی مثل تو اشپزی کنه چی میشه
خاله فاطي
19 بهمن 92 11:51
خاهرگلت
مامانی
پاسخ