بردیای شمالی
پسر عزیز تر از جانم
این هفته خیلی بهت خوش گذشت.دوبار رفتیم دریا.کلی شنا کردی
کلی هم با ماسه ها بازی کردیمیگفتی من ماهی شدم.توی آب تورو می چرخوندم و حسابی کیف می کردی.عاشششششششقتم ماهی من
یه شبم رفتیم پارک و خیییلی بازی کردی.با هم تاب سوار شدیم و سرسره بازی کردیم. تو عاشق پارکی.همش میری پشت فرمون ماشین میشینی میگی بریم پارک
پسرک من دیگه حسابی شمالی شدی.درار میخوری.ماهی شورو زیتون میخوری.میری توی باغ واسه خودت گوجه و خیار میچینی.عاشق حلزون و سنجاقک و.... هستی.بیچاره ها از دستت آسایش ندارن .کلی برات منبر میریم که اذیتشون نکنی ولی......امروز بابایی برات یه حلزون پیدا کرد.یه عالم ذوق کردی.
عشق مامانی،بردیایی من این شعرو خودت واسه حلزون گفتی:
حلزون،حلزون
نترس بیا بیرون
سرتو بیار بیرون
من دوستت دارم آخه!!
در ادامه عکسای آقا بردیایی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی