اولین های بردیایی
برای اولین بار
اولین لبخند تو :صبح روز هفده مرداد سرسفره صبحانه توی بغل بابایی در حالی خندیدی که ما بیست ویک روز واسه لبخندت انتظار کشیدیم.
خنده با صدای بلند : سه ماهه بودی
یک دور غلت کامل زدی : چهار ماهه بودی
توانستی بنشینی : در پنج ماهگی
شروع به سینه خیز رفتن : از چهارونیم ماهگی
چهار دست وپا رفتنت : شش ماه و شش روزت بود.
تمام شب را خوابیدی : در یک سالگی
اولین کلمه ات را به زبان آوردی :هشت ماهگی
وآن کلمه این بود : « ماما » و « آبه»
برای اولین بار کف زدی : هشت ماهه بودی
اولین قدمت را برداشتی : یک هفته بعد از اولین تولدت.
اولین بار که رقصیدی : عید 90 درهشت ماهگی
توانستی آواز بخوانی : در پانزده ماهگی
در این زمان اولین دندان تو در آمد :ده /آذر/هشتاد و نه
اولین غذای جامدی که خوردی : فرنی که خیلی خوشت نیومد
اولین میوه : هویج
اولین غذایی که با انگشتت خوردی : دستت کردی توی کاسه ماست و یه عالم برداشتی و یه ذره ازش خوردی
اولین بار که با فنجان نوشیدنی خوردی :هشت ماهگی
اولین اصلاح موهات : چون زیاد سرت شلوغ نبود در ده ماهگی رفتی آرایشگاه
.
.
.
اولین جشن تولدت : 27/3/90 با همه فامیل نهار رفتیم غرقاب زار و عصر هم توی خونه جشن گرفتیم.از ترست نه میتونستیم فیلم بگیریم ونه کامپیوتر ولبتاب روشن کنیم.همش گریه میکردی که واست اُ اُ بزاریم.منظورت آهنگی بود که نانسی واسه جام جهانی خونده بود.........
پسرم تو اولین دلیل زندگی مایی