عشق رویایی من ،تمام زندگی من و بابایی ،بردیا جوونعشق رویایی من ،تمام زندگی من و بابایی ،بردیا جوون، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره
بهراد پسرک شیرین مابهراد پسرک شیرین ما، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

بردیـــ♥ـا و بهــ♥ــراد در آیینــ♥ــه

خبرای این هفته...

1391/12/9 16:58
نویسنده : مامانی
433 بازدید
اشتراک گذاری

پسری.....

بلاخره بارون اومد37.gif اونم چه بارونی.مدرسه بودم.بارون خیلی شدید بود.نمی دونی چه صدایی داشت.به حدی صداش بلند بود که بچه ها صدای منو نمیشنیدن.کیف کردم مامانی.دخترامم مثل خودم ذوق کرده بودن. هی میگفتن : خانم بارون خیلی دوس دارین ؟؟؟شیفت ظهر بودیم.

وقتی تعطیل شدیم,توی راه برف اومده بود.همه جا حسابی سفید شده بود.شما هم به من زنگ زدی گفتی مامانی داره برف میباره..با بابایی بیام دنبالت.منم که از خدام بود.بعدش با بابایی جونی رفتیم خرید.برف خیلی عالی بود. اما برف بازی نکردیم .چون شما یه کمی سرما خوردی.غصه نخوری ماه مامان.باز برف میاد و حتما با هم میریم بازی.من خودمم عاشق برف بازیم....

دیشب مهمون داشتیم.دوتا از همکارای خیلی خوبم با خانواده هاشون اومدن.هر کدوم دوتا بچه داشتن.اولش اصلا ازشون خوشت نیومد و در واقع آبروم رو بردی. چون همون لحظه اول که تازه نشسته بودن اومدی وسط حال و جلوی همه گفتی : مامانی چرا نمیرن؟؟؟؟منم ....آب شدم از خجالت❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

 اما کم کم با بچه ها دوست شدی.نمی دونم چرا از اونا خوشت نیومد.آخه تو همیشه خیلی سریع تا همه دوست میشی و خیلی مهمون دوست داری...به هر حال هر چی بود خودت میدونی و بس....

دیروز هم مهمون داشتیم.مادر جون,عمه عاطفه و عمو مصطفی,عمه معصوم و عمو علی و پریساو مصطفی و مرتضی کوچولو.خیلی روز خوبی بود و خیلی خوش گذشت.مخصوصا به تو که عاشق مرتضی کوچولویی...امشب هم میخوایم بریم خونه همکار بابایی.نمی دونم خانمش چه جور خانمیه.....

راستی گلکم این هفته , یعنی نوزده آذر تولد شهریارجووون_پسر عمو شفیعی و مینا جون_بود.مامان و باباش براش یه تولد خودمونی گرفتن.چون که مینا _دوست دوست داشتنی من _اصلا اهل بریز بپاش نیست.ونظرش این بود که چون شهریار هنوز چیزی نمیفهمه ,تولد لزومی نداره.خلاصه خیلی خوش گذشت....                          شهریار جون تولدت مبارک

شکلک های محدثهني ني شكلك

اینم عکس گل پسرررررررررا

بردیا و شهریار

 

و.....مهمترین خبر این هفته اینکه آقا بردیا بلاخره بعد از چهار ماه رفتن آرایشگاه.نه که فکر کنی از آرایشگاه رفتن میترسیدی...نه پسر عاقل من...فقط چون موی بلند خیلی به شما میاد ما شما رو نبردیم آرایشگاه....خیلی ناز شدی مادرم.ببین...

 

آرایشگاه

 

آقا بردیا داری خارجی یاد میگیری.قربونت برم استعدادت خیلی عالیه.خدارو شکر. وقتی یه کلمه رو یه بار میگم یاد میگیریو حیوناتو با همون اسم انگلیسی شون صدا میزنی.دیوووووووونتم......تا حالا آقا ,خانم,گربه ,سگ,خرگوش,روباه,دست, پا و سر رو یاد گرفتی.....خدایا پسرم رو به تمام آرزوهاش برسون........

 

 شکلکهای جالب آروین 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

فهیمه مامان سینا
28 آذر 91 12:51
ماشاالله به بردیا جون..
مو کوتاهی هم بش میاد مبارکش باشه...


سلام.ممنون.لطفا آدرس وبتون رو برام بذارید.
مامان بردیا
29 آذر 91 18:01
عزیزم چه اصلاحی رفته گل پسر وای راست میگی گاهی یه حرفهایی میزنن ادم میمونه چی بگه اما چه میشه کرد بچه که تکلیف نداره که..برف بازی خوش بگذره
زهره مامان آریان
6 دی 91 1:40
مبارکه.موهات خوشکل شده. تولد شهریارجون مبارک. وای چه حالی داشتی وقتی بردیا جون گفت: مامانی چرا نمیرن.کلی خندیدم از تصور اون حالت