عشق رویایی من ،تمام زندگی من و بابایی ،بردیا جوونعشق رویایی من ،تمام زندگی من و بابایی ،بردیا جوون، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره
بهراد پسرک شیرین مابهراد پسرک شیرین ما، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

بردیـــ♥ـا و بهــ♥ــراد در آیینــ♥ــه

ببار ای ابر...

1391/12/9 16:57
نویسنده : مامانی
357 بازدید
اشتراک گذاری

پسرکم...

خیلی دلم هوای بارون داره.از اون بارونا که من عاشق صداش بودم.وقتی میبارید , می رفتم بیرون  , با یه استکان چای , مینشستم لب ایوون و نگاش میکردم.از اون بارونا که قبلش یه عالم صدای رعد و برق بود.که من عاشقش بودم.نمی دونم چرا  امسال , اینجا بارون نمیباره.....آه ...باران ...باران....

دلم خیلی تنگه...پسرم....مادرمو میخوام....باباییمو میخوام....داداچمو میخوام....آبجیمو میخوام...کاش الان ده سال قبل بود...همین الان میرفتم خونه ی آقاجونم.با ابجی (مادربزرگم) میرفتم باغ و برام حرف میزد... خدا بیامرزدش..چقد دلم هواشو کرد...

دلم برای اتاقم تنگ شده.اتاق مجردیم.اون وقتا که هنوز تو بابایی جون تو زندگیم نبودین.نکنه فکر کنی الان ناراضیما...اصلا...همه ی دنیای من تو وبابایین...ولی دله دیگه...هوایی میشه...دلم میخواست الان تو اتاقم بودم با اون ضبط آیوا شجریان گوش میکردم و خط مینوشتم....ببار ای بارون.. ببار ..با دلم گریه کن خون ببار....

دلم میخواست الان برم سر خاک آمنه(خواهر بیوفای من که زود رفت پیش خدا) بقعه سید کلثوم.اونجا بشینم و با امنه حرف بزنم...چقد مهربون بود...برم زیر اون درخت بزرگ و به بالا نگاه کنم و از بزرگیش کیف کنم....برم واسه همه فامیلای بابام که اونجان فاتحه بخونم ...و بعدش با زهرا فال حافظ بگیرم....چقد دلم واسه زهرا تنگ شده.....

دلتنگیهای آدمی را

باد ترانه ای میخواند

رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده میگیرد

و هر دانه برفی به اشکی نریخته می ماند....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان بردیا
17 آذر 91 18:39
عزیزم همه ما یه وقتهایی دلمون میخواد برگردیم به زمانهای قبل منم خواهری داشتم که خیلی زود مارو ترک کرد میتونم حست کنم همه ما با خاطرات زنده ایم


من درد مشترکم مرافریادکن
فهیمه مامان سینا
17 آذر 91 21:21
دل منم تنگ شده برا همه فکو فامیلامون ...برا بارون ...هییییییییییییییییی
خاله مریم(مامان حسام کوچولو)
20 آذر 91 0:10
امان از دل تنگی
مامان بردیا
23 آذر 91 3:22
وای عزیزم چه روحیه لطیفی داری منم گاهی وقتعا دلتنگ می شم دلتنگ خیلی جیزها ولی وقتی بردیا رو بغل می کنم همه چیز یادم می ره آه که گذشته گدشته دوستم
فهیمه مامان سینا
23 آذر 91 9:02