پیش دبستانی....
پسرک شیرینم
الان گذاشتمت مهد و برگشتم خونه.صبح ساعت هفت بیدارت کردم و با ذوق و شوق فراوان آماده شدی و با هم پیاده رفتیم.چون از قبل قول گرفته بودی که حتما پیاده بریم و شعر بخونیم.تمام طول مسیر رو هم سخنرانی کردی و شیرین زبونی....توی مهد بردنت داخل کلاس پیش دو و منم نیم ساعتی توی دفتر نشستم و تماشات کردم.مربیتون خانم مریم شفاهی خیلی خانم مهربون و خوبی به نظر می رسیدن.امیدوارم دوسش داشته باشی.من از این مامانای استرسیم و میترسم نگرانیهای بی موردم روی تو تاثیر بذاره.نمی دونم باید همیشه همراهت باشم تا خلای حس نکنی یا بذارم رو پای خودت بایستی و مرد بشی.....امروز که روز اوله خودم بردمت.میخواستم خودم بیام دنبالت ولی گفتی که دوست داری با سرویس برگردی...دلشوره دارم...
الان که خیلی دلم گرفته.جات خیلی خالیه.قربون شیطونیها و بلبل زبونیهات بشم من عزیز مادر.الهی همیشه سالم و شاد باشی حتی اگه کنارم توی خونه نباشی...
سر راه رفتم برات بیست تا تیله خریدم که جایزه امروزت باشه.چند روز پیش پولاتو جمع کرده بودی و رفته بودی سر کوچه تیله بخری ولی به قول خودت یادت اومده بود که نون نداریم و با پولات نون خریده بودی.وقتی برگشتی و نون رو تو دستت دیدم نمی دونی چه حس بی نظیری داشتم....خدا تورو برامون نگه داره مرد کوچیک خونه...
این روزا شدیدا منتظر یه اتفاق خوبی که چون تا الان چیزی ازش اینجا نگفتم این چند روزم صبر میکنیم...
عاشقانه تا همیشه ستاره قلب مامان می مونی
به قول خودت : شاه شمشاد قدان , خسرو شیرین دهنان
مامان فدات