درد دل 10
پسر شیرین تر از جانم
این روزها هرروز هزار بار به خاطر داشتن تو خدا رو شکر میکنم.از اینکه تو سالمی و باهوش و فوق العاده و....از خدا ممنونم.من خدا رو شکر میکنم و تو میگی مامانی خدا کو؟؟؟
همیشه از جوونی آرزو داشتم یه پسر شر و شیطون و ملوس داشته باشم که خدا دقیقا همینو بهم داده....شکر
یک ماهی هست که عاشق کتاب شدی.البته از وقتی چهار دست وپا میرفتی عشق خاصی به کتاب داشتی. بابایی طفلک!!!! خوب یادشه....حالا هر شب تا پنج شش تا کتاب برات نخونیم نمیخوابی.تو این یکی دو هفته نه تا کتاب تازه برات خریدیم که از بس خوندیمشون هم من حفظ شدم هم بابایی و هم شما...جرات نداریم یک کلمه اش رو جا بندازیم , چون شما سریع اشتباه مارو تصحیح میکنین...
تا وقتی خوابت ببره به قول خودت منو از دق میکشی.« راستی من آب میخواستم », « خا به سرم نون پنیر نخوردم » , «من الان خرمالو لازم دارم »و....هزار بهونه دیگه ....آخرشم که : مامانی من عشق (عاشق)دستتم ...و تو کف دستم میخوابی.....دورت بگردم من
اینم عکس کتابات