عشق رویایی من ،تمام زندگی من و بابایی ،بردیا جوونعشق رویایی من ،تمام زندگی من و بابایی ،بردیا جوون، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره
بهراد پسرک شیرین مابهراد پسرک شیرین ما، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

بردیـــ♥ـا و بهــ♥ــراد در آیینــ♥ــه

بازیهای بردیا جووونم

1391/12/9 16:59
نویسنده : مامانی
360 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عمر جاودان من

امروز میخوام از بازیهای مورد علاقه ات برات بگم.شما الان خوابی و منم به علت بارش برف تعطیلم...

عزیز مامانی...شما شدیدا علاقه مندی که خودت رو جای دیگران بزاری.یا حتی جای اشیا.یعنی اصلی ترین بازی که طی شبانه روز ما درگیرشیم همینه.از صبح که بیدار میشی : مامانی جونی , شما بردیا باش من مامانی.بعد بهم صبحانه میدی.برام مسواک میزنی.برام شعر میخونی.بعدش من باید پیشی باشم .میای نازم میکنی من باید میو میو کنم.بعد میگی پیشی جونم چی میخوای؟من باید بگم: آب..بعد میری با هزار مشقت چهار پایه میزاری,لیوان برمیداری و برام آب میاری و من باید هههههی آب بخورم.

مامانی تو بردیا باش من بابای بردیا:

سوار دوچرخه میشی یا با کامیونت میری برام خرید کنی و من باید گریه کنم که باباییمو میخوام.چرا باباییم نمیاد.چرا پفیلا نخرید..بعضی وقتا یه قیافه ی مردونه ای میگیری و میگی : مامانی خوب گریه کن دیگه.وگرنه بابات نمیشماااااا....

چند روز پیش بابایی میخواست به من کمک کنه و آشپزخونه رو جارو کنه.آب میره تو جارو و جارومون میسوزه.حال از اون روز ,روزی یه بار,من باید جارو برقی باشم و شما بابای بردیا.بعد دستمو میگیری و با من جارو میکنی و من باید بسوزم.باید خیلی طبیعی صدای سوختن جارو رو در بیارم وگرنه بازی شما خراب میشه...

هفته ی قبل رفتیم الماس شرق.دو سه بار ایستادی و بالا رفتن فواره ی آب نما رو تماشا کردی.از اون روز: مامانی من مثلا آب نما ام.بعدش دستاتو میبری بالا و بالا پایین میپری و من باید جیغ بکشم.(چون تو الماس شرق وقتی فواره میره بالا همه جیغ میکشن)

یه گوشه میشینی و میگی من عابر بانکم.بعد من و بابایی باید بیاییم ازت پول بگیریم.تمام مراحلشو هم حفظی.اول فارسی کن. حالا رمزتو بزن.حالا پولتو بردار.حالا قبضتو بردار...

مهمترین بازی هم بازی با کامپیوتره.اون بازی که پیرزنه باید گربه ها رو برسونه خونه.به قول خودت همون که مرد وحشتناک داره.

گاهی وقتا هم یه سوسک سیاه وووو بزرگی.

خلاصه از صبح تا شب شما همه کس و همه چیز هستی به جز بردیا...

یکی دیگه از بازیهای مورد علاقه ات بازی با پازله.عکسشو میزارم.همه اش رو حفظی.باید وسایل مربوط به هر حرفه رو کنار هم بزاری.خیلی حساسی که حتما باید به هم بچسبن و کوچکترین فاصله ای ناراحتت میکنه...

بازی دیگه راه بردن ماشیناته.دو تا ماشین برمیداری و توی حال به حالت چهار دست و پا بدو بدو میکنی.که انقدر فشارشون دادی که تقریبا تمام ماشینات ناقصن.

یه چند روزی هم هست که شما شدی مامان این هاپو.یکسره روشنش میکنی و توی دهنش غذا میزاریlove dog 01

ومنم که مامان جونشم و باید از صبح تا شب بغلش کنم دیگه!!!!!!!

پدر و پسر

تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست

 پدر وپسر

تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست
 
پازل بازی
 
تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست
 
پازل بازی
 
تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست
 
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

فاطی
6 دی 91 14:20
فاطی
6 دی 91 14:20
فدددددددددددددداش
فاطی
6 دی 91 14:21
قربون اون نگاهش
فاطی
6 دی 91 14:21
دلم براش پر میزنه
آنا
6 دی 91 14:22
آنا
6 دی 91 14:22
خوررررررررررررردنی
راحله مامان احسان
7 دی 91 17:35
ممنون که به ما سر زدید شما با افتخار به جمع دوستان احسان اضافه شدید
بابای امیرحسین
7 دی 91 17:52
سلام ممنون از حضورتون تو وبلاگمون. پست خیلی قشنگی بود. از خوندن عابربانکش کلی لذت بردم... ضمنا من با مامان بردیا کوچولو همکارم. البته شاگردام یکم بزرگترن و اگه باهاشون برم برف بازی احتمالا شهید بشم!!!
مریم
8 دی 91 9:25
یعنی من یکی یکی که با این نی نی ها و وبلاگ های جدید آشنا می شم،بیشتر بی تاب می شم واسه نی نی داشتن!
خیلی این پست بامزه بود!!..اینکه بردیا عابر بانک می شه و شما باید ازش پول بگیرید..یا اینکه شما باید واسش جاروبرقی بشید و صدای سوختن درارید!!..اول صبحی کلی خندیدم!
یکی از پست های پایین تون هم یه چیز خیلی باحال نوشتید..اینکه واستون مهمون اومده و بردیا وسط ایستاده و گفته پس چرا نمی رن؟!..یعنی از دست این نی نی ها و دسته گل هاشون!
ای شالله همیشه سالم باشه این گل پسر نازنین.

ممنون عزیزم؛ایشالا به زودی مامان میشین؛
مامان امیرعلی
9 دی 91 21:27
اسم اون بازی کارتی که توی عکس سومه چیه گلم؟ پسرم عاشق بازیهای کارتیه
مامان بردیا
13 دی 91 12:39
قربون بابا ومامان شدن وفواره شدنت برم من عزیزم خیلی بامزست بخصوص اون عابر بانک شدمش نمیخوریش همینجور که مراحل رو میگه بجای من بخورش پس
زهره مامان آریان
14 دی 91 17:03
خیلی باحال بود.کلی خندیدم.واقعا این بچه ها ادموو به چه کارایی مجبور می کنن