بردیای کتاب خون مامان....
شیشه عمـــــــــــــرم سلام
پسرک نازنینم امیدوارم خوب خوب خوب باشی.الان که دارم برات مینویسم تو راحت خوابیدی و بابایی هم رفته مدرسه.منم از هفت صبح بیدار شدم و نهار درست کردم و گردگیری کردم و وسایل مدرسه رو آماده کردم.تو و بابایی دیروز تعطیل بودین.کلا سه شنبه ها تعطیلین و چهارشنبه هایی که من شیفت ظهرم ـ مثل الان ـ بابایی ساعت ده میاد خونه و شما باز تعطیل میشی.بنابراین امسال یه هفته سه روز میری مهد ویه هفته چهار روز.امسال سال خوبیه....امیدوارم....البته شاگردام بینهایت ضعیفن و از این بابت واقعا نگرانم.من تمام سعیمو میکنم بقیه اش با خداست...
واما پسرک ملوس من...
این روزا سعی میکنم کیفیت کنار هم بودن مون رو بالا ببرم تا احساس کمبود مادر نکنی.تمام وقتی که خونه ایم مال خودته.تو هم امسال خیلی عوض شدی.وقتی از مدرسه میام کلی بغلم میکنی و میگی : منو تو بغلت نگه دار.فــــــــــدات بشم الهی.منو میبوسی و میگی : خیــــــــــــــلی دوستت دارم.من از نک پا تا تا سرتو میبوسم و کلی خوشت میادو میخندی....عـــــــــــــــــــــــــــــاشقتم بهــــــــــــــــترین.
کتاب کار ایمان جونو از زن عمو گرفتم ، که مال بچه های چهار ساله است،با همدیگه کار میکنیم.هرشب بعد از شام کیف و کتاباتو بغل میکنی و میگی : مامانی بیا کار کنیم.نمی دونی چقدر قشنگ داستانهاشو برام تعریف میکنی.تمام وجودم سرشار از لذت میشه وقتی میشنوم که اینقدر زیبا کلمات رو کنار هم میچینی و حظ میکنم از اینکه اینقدر دایره واژگانت وسیعه.
سبب ، باعث، دلیل ، خطا ،توجه ،رقابت ، علم ، بیمار، دانشمند....آدم کیف میکنه وقتی این کلمه ها توی جمله های یه وروجک سه ساله باشه....موافقی؟؟؟
از وقتی چهاردست و پا میرفتی، گوشه ی خونه چندتا کتاب میذاشتم و هر وقت که میرفتی سراغ کتابها بهت یه خوراکی میدادم یا بغلت میکردم و میبوسیدمت ، همیشه هم کتاب دمه دستت بود و مدام برات از روی کتاب میخوندم ، همه ی اینها باعث شده که خیلی به کتاب علاقه مند بشی و از این بابت خوشحالم و از خودم راضی ام
عاشق رنگ کردن با مداد شمعیی و از مداد رنگی اصلا خوشت نمیاد.البته هنوز خیلی خوب رنگ نمیزنی، یعنی حوصله نداری که کارت طولانی باشه منم سخت نمیگیرم :
اینم بیست هایی که همکارام برات گذاشتن.عاشق بیستی...
فدای تو بشم من...اینم یه روز که برامون ترافیک درست کردی:
این سر خاک بابای بابایی.نگاه چه جوری ادای بابایی رو در میاری.فدای دوتاتون بشم من :
اینم کادوی جدیدته.پســـــــــــــــــر خـــــــــــــــــــــوبم :
خیلی باهاش بازی میکنی و خیلی دوستش داری اما به گفته خودت عشقت همچنان این ماشینها هستن که همیشه همینجوری یه گوشه ای میچینی:
و من..... با تو خوشــــــــــــــــــــــبخت ترینم