امان از ويروس...
شيشه ي عمر مادر...
دو شنبه رفتيم بيرون.رفتم داروخانه كه برات يه شربت اشتها آور بخرم.بس كه لب به غذا نميزني مثل ني قليون لاغر شدي.اما چشمت روز بد نبينه همون چند دقيقه اي كه توي داروخانه بوديم كافي بود تا جنابعالي با قدرت بالايي كه در جذب انواع ويروسها داري، يك ويروس وحشناك جذب كني...از دوشنبه شب تبت شروع شد و تا همين الان هنوز درگيريم.سه شنبه بردمت دكتر.گفتن تب ويروسيه و چهار پنج روز طول ميكشه و هيچ چرك و عفونتي هم نداره.فقط استامينوفن دادن و در صورت قطع نشدن تب هم ايبو بروفن....اما جونم برات بگه كه من احمق يه كم در دادن ايبو بروفن زياده روي كردم.از بس كه همكارام از خطرات تب و تشنج و...گفتن منو حسابي ترسوندن و من هم كه ديدم تبت با استامينوفن قطع نميشه بهت بروفن دادم و هربار كه تب كردي تكرارش كردم.تا جمعه كه خونه ي مادر جون بوديم.تبت قطع شد ولي بيحال بودي.بازي ميكردي اما وسط بازي يه دفعه يه گوشه دراز ميكشيدي.ديروز هم همينطور خسته و بيحال بودي و هيچ ميلي به غذا نداشتي.بابايي به من گفت شايد اين خستگي برديا از عوارض بروفن باشه و من هم يه سرچي تو اينترنت كردم و واي...چشمت روز بد نبينه...چه عوارض وحشتناكي داشت كه يكيش هم خستگي مفرط و بيحالي بود.همون طور كه ميخوندم دست و پام سست شد واشكام سرازير شد...چي كشيدم...مخصوصا وقتي تو نگاه بابايي هم نگراني ديدم نزديك بود بميرم.تمام تنم يخ كرده بود.بابايي آرومم كرد و به يك مركز مشاوره سلامت در تهران زنگ زد و با دكترش صحبت كرد كه اون دكتر گفت اصلا مسئله اي نيست و بيحالي بچه ربطي به بروفن نداره و اين ويروس جديد اينجوريه كه بعد از تب كمي بيحالي و خستگي داره.بابايي كه خيالش راحت شد منم كمي بهتر شدم.اما تا صبح خوابم نبرد و فقط چند دقيقه اي كه خوابم ميبرد با كابوسهاي وحشتناكي بيدار ميشدم...شش صبح هم به حميده جان پيام دادم كه نميام مدرسه.چون باز در تب ميسوختي و طاقت دوري ازت نداشتم و وقت مريضي هيچ كس جاي منو برات نميگيره.صبح زود بيدار شدي و تا ساعت نه با دوتا دست داغت گردنمو چسبيده بودي كه جايي نرو و فقط پيشم باش.بعدش تبت قطع شد و من براي آروم شدنم دوباره بردمت پيش متخصص و جريان بروفن و ...رو گفتم.دكتر گفت اصلا نگران نباش.چيزي نيست و اينها همش از همين ويروسه....و من همچنان ماتم از توانايي تو در جذب ويروس....
الانم يه بشقاب سوپ به زور بهت دادم و داروهاتو خوردي و دلبرانه خوابيدي...
بماند كه تو مطب دكتر چقد دلبري و شيرين زبوني كردي و چقدر جايزه گرفتي و چقدر دكتر به خاطر داشتن تو به من تبريك گفت و جنابعالي هم بعد از مطب چه باجي ازم گرفتي...
خاري به پاي تو يعني تيري در قلبم در چشمانم....
مادرت مست از نوازشهاي تست...
اي بارانم از پس كدامين ابر بر كوير قلب من باريدي كه اينچنين براي سيراب شدنم محتاج چشمان بارانيت باشم....
خدايا خودت مواظب همه ي كوچولوها باش...