درد دل 3
سلام پسر عزیزم ، دردونه من،نمی دونی چقد عاشقتم.قبل از اینکه تو به دنیا بیای همیشه به بابایی میگفتم دلم یه پسر شیطون و پر حرف میخواد.خدا هم دقیقا همون پسرو بهم داد.از حرف زدنت هرچی بگم ، کم گفتم.عمر جاودان من، تو خیییییلی پر حرفی.یکریز سوال میپرسی.واقعا همه کم میارن که چی جوابتو بدن.مثلا وقتی میگم این کاو نکن دعوات میکنم ، سریع میگی: چه جوری دعوا میکنی؟بابایی هم دعوا میکنه؟بابایی چه جوری دعوا میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خلاصه عاشق حرف زدنتم عسلم.
حالا دیگه خیلی پیشرفت کردی پسر مامان.توی حرفات از قید هم استفاده میکنی.یه عالمه هم کلمه بلدی واسه گول زدن من ورسیدن به خواسته هات.من واقعا از داشتن تو ذوق میکنم و روزی هزاربار خدا رو شکر میکنم.
عززززززززززززیرترینم حالا میخوام چندتا از جمله های شیرینتو بنویسم تا هیچ وقت یادمون نره.
خاله حاتی: اگه مورچه رو بکشی ،خدا ناراحت میشه.
بردیا: خدا کجاست؟
خاله دستشو میزاره روی قلبت و بهت میگه : خدا اینجاست.
بردیا: دیدمش.دیگه مورچه رو نمی کشم.
من بابا جونو ببینم اول.
از چی ترسیدم مگه؟؟؟؟
مامانی جونی به من کمک بکن!!
مامانی من زود میام......
گفتم خامووووووش!!
کلا تموم شد!!!!!!!!!
فاطی موهامو دوست داری
بچه ها ببینین!!!!
مامانی نگران نباش! من نواظبم ! موتورم چپ نمیشه
به جون من بیاین تاب بازی (مامان فدات شه)
داشتم بازی می کردم یه دفعه افتادم
استراحت بکنم ! خسته شدم!
من آدم نیستم ،من دبیا(بردیا) ام
آصاب ندارم
دنبال تیکاتو (تراکتور ) باشین(دستور آقا بردیا به بابایی توی بازار)
دنیای منی بردیایی