عشق رویایی من ،تمام زندگی من و بابایی ،بردیا جوونعشق رویایی من ،تمام زندگی من و بابایی ،بردیا جوون، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره
بهراد پسرک شیرین مابهراد پسرک شیرین ما، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

بردیـــ♥ـا و بهــ♥ــراد در آیینــ♥ــه

درد دل 14

1391/12/5 19:53
نویسنده : مامانی
365 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرک مهربون من.....

عزیز مامان این روزا علاقه ی شدیدی به لگو پیدا کردی.مدام داری یه چیزی واسمون درست میکنی.هواپیما،آپارتمان یا آدم آهنی.از صبح تا شب لگوهات توی اتاق پخشن.البته شما خیلی پسر خوبی هستی.وقتی میگم بیا بازی هرچی سر جای خودش با رضایت و ذوق فراوان هرچیزی رو سر جای خودش میذاری.باید برات از اون لگوهای بزرگ که عاشقشی بخرم.فعلا پسر خوبی باش..

حالا دیگه سه تایی با هم بازی کامپیوتری میکنیم.هر کس باخت نوبت اون یکی میشه و شما درست مثل یه مرد واقعی نوبت رو رعایت میکنی.بابایی برات یه بازی فکری خریده.یه قسمتش پازل چیدن استخوان دایناسوراست.فدات بشم مرحله های سختشم به راحتی بازی میکنی و به قول خودت پرنده میشی.

آخر هفته خونه عمه معصوم بودیم.شنبه هم خونه عمه مریم.یکشنبه هم با عمه ها و عمو ها وپسرخاله های بابایی رفتیم بیرون.یه جایی به اسم مرغ.خیلی جای قشنگی بودو رودخونه هم داشت اما خیلی سرد بود.اولش هوا خوب بود ولی بعدش یه باد سرد شروع شد که حسابی یخ کردیم ولی بازم خیلی خوش گذشت مخصوصا به شما.

مامانی جووونم بوی بهار داره میاد.درخت سر راه مدرسه مون شکوفه کرده.خوشحالم.تو هم خوشحال باش.....

حالا چند تا عکس از بازیت با بچه های فامیل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

مادام
25 بهمن 91 13:52
چشم اتفاقا عکساتون به قالب پویان نمیومدبا بهراد خیلی ناز میشه عکسات امشب آماده است جسارت نشه ولی اگه هزینشو برام کارت به کارت کنی بهتره
مامان کوثری
26 بهمن 91 8:43
عزیزم این چه حرفیه زدین چشم حتما امروز تا آخر وقت سعی میکنم آماده کنم آماده شد بهتون خبر میدم آخه این چند روزه خیلی سفارش ها زیاد بود چند تا از سفارش ها باید چاپ میشد و این کارها کمی بیشتر وقت من رو گرفت واسه این وقت کم آوردم ولی چشم امروز تا آخر شب هم شده کار شما رو تمام میکنم
مامان بردیا
27 بهمن 91 10:53
وای عزیزم چه دقتی می کنه تو بازی بردیا دوستت دارم به مامانی بگو یه ماچ گنده از طرف من بکنه از اون لپات
نازنین زهرا
29 بهمن 91 12:47
سلام خوشحال می شوم به وبم بیایید راستی لینکت می کنم ما هم مشهد مقدس زندگی می کنیم