عشق رویایی من ،تمام زندگی من و بابایی ،بردیا جوونعشق رویایی من ،تمام زندگی من و بابایی ،بردیا جوون، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره
بهراد پسرک شیرین مابهراد پسرک شیرین ما، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

بردیـــ♥ـا و بهــ♥ــراد در آیینــ♥ــه

درد دل 16

1392/2/15 20:00
نویسنده : مامانی
356 بازدید
اشتراک گذاری

عسل مادر...

                شیرین زبونم...

سلام .پسرک بلای من ،هفته ای که گذشت روزای خوبی داشت.یه روز رفتی خونه آرتا جون.دوست و همسایه مون.و نرفتی مهد.آخه فاصله بین رفتن من و اومدن بابایی فقط نیم ساعته و مامان آرتا گفت که نبرمت مهد و ببرمت اونجا.وقتی میرفتی بهت گفتم اونجا چیزی نخوری و به چیزی دست نزنی.گفتی باشه.فقط از اون شکلات خوشمزه هاشون میخورم.وقتی از مدرسه اومدم میگی :مامانی هیشکی به من ازاون شکلاتا نداد...

یه روز تو مدرسه روز آزاد داشتیم و شما مهمان ویژه بودی.توی راه که میبردمت مدرسه ده بار بوسم کردی و گفتی:چقد خوشحالم که میام مدرسه تون....اونجا حسابی بازی و شیطونی کردی و خیلی مودب و آقا بودی.جلوی همکارام حسابی آبروداری کردی.ماچ

مدرسه

پای تخته

اندر احوالات بردیا جووووووون...

شما همچنان عاشق پلیس شدنی.دیروز بهت گفتم مامانی من دوست ندارم شما پلیس بشی شغل خطرناکیه.میگی:پس آتش نشان.میگم نه.میگی: پس آمبولانسی...فقط دنبال شغلی هستی که سر صحنه تصادف حاضر بشی.امروز دیدم با خودت حرف میزنی.گوش کردم: من عاشق پلیس شدنم ولی چه کنم مامانیم نمیذاره....

آقا پلیسه

شاید م راننده بشی آخه نگاه کن.از بچگی تا الان هروقت میریم پارک بیشتر از هر وسیله ای اینجایی

رانندگیرانندگی

 

اینم مدل جدید لباس پوشیدن شما توی خونه...هر لباسی تنت میکنم اینجوری میشه.میگی اینجوری باحاله...

مدل جدید

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

رضوان مامان رادین
16 اردیبهشت 92 10:58
ای جونم بردیا هم دقیقل مثله رادینه...رادین عاشقققققققققققق پلیس و البته بازی فرمونی به قول خودشه ا
مامان علی مرتضی
16 اردیبهشت 92 16:20
سلام به مامان بردیای عزیز خوبین؟بردیا خوبه؟هم روز مادر هم روز معلم رو بهتون تبریک میگم ببخشید دیر شد عزیزم.بردیا هم چ روحیه ی پر هیجانی داره،پلیس،امبولانس مد لباس پوشیدنت هم که عالیه عزیز خاله
مامان علی مرتضی
16 اردیبهشت 92 16:23
مامان بردیا ببخشید شما توی مدارس روستایی تدریس میکنید،اگه اینطوریه خوشبحالتون،چون صمیمت وادب بچه ها از شهریا بهتره واز معلم حساب میبرن.موفق باشی عزیزم


اره عزیزم روستای قشنگیه
زهره مامان آریان
17 اردیبهشت 92 7:29
چه جالب بچه ها همه عاشق پلیسن. بچه مون اینقدر هیجان داره.ولی حیف که مامانیش نمیذارهچه باحال با خودش درد و دل هم می کنه
عمه مریم
17 اردیبهشت 92 11:38
سلام عمه جونی. یه خبر خوش. اینترنت ما هم وصل شد و حالا می تونم برات نظر بذارم. الان خیلی خوشحالم. دلم برای شما و مامان وبابات تنگ شده.سلام برسون. خداحافظ.


آخ جون.چه عالی
مامان بردیا
17 اردیبهشت 92 18:06
عزیزم ماشالا خیلی نازو خوشگلی معلومه کلی هم شیطونی
مامان حسام كوچولو
17 اردیبهشت 92 18:58
انا لله و انا اليه راجعون سلام پسرم عزادار پدر بزرگش شده. لطفا به ما سر بزنيد و داغ اين غم رو با حضورتون برامون كم رنگ تر كنيد. کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذو الجلال و الاکرام
فهیمه مامان سینا
18 اردیبهشت 92 8:37
ماشالا شیرین زبون عکس آخری چه با نمکو خوشگله
مامان کوثری
24 اردیبهشت 92 8:46
سلام چطورین خوبین؟ چی شد تم رو مگه نمیخواین عکس بردیا جون رو برام نفرستادی؟ خبری به من بده