عشق رویایی من ،تمام زندگی من و بابایی ،بردیا جوونعشق رویایی من ،تمام زندگی من و بابایی ،بردیا جوون، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره
بهراد پسرک شیرین مابهراد پسرک شیرین ما، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

بردیـــ♥ـا و بهــ♥ــراد در آیینــ♥ــه

درد دل 17...بردیا پلیس میشود...

1392/3/4 11:25
نویسنده : مامانی
552 بازدید
اشتراک گذاری

نازنین من...

خیلی چیزارو یادم رفته برات بگم.از جشن فارغ التحصیلی بچه های کلاسم تا تصادفم.آره مادر..تصادف کردم.داشتم به صورت اریب از چهاراه رد میشدم - البته چراغ قرمز بودـ که ناگهان چراغ سبز شد وآقای راننده منو ندید و نقش زمین شدم.خییییلی ترسیدم .خوشبختانه اتفاق خیلی بدی برام نیفتاد.با همون حال پاشدم و رفتم مدرسه.همکارام میگفتن برگرد و برو بیمارستان اما من چون سخت ترین قسمت کارم  ـ یعنی جدا شدن از تو ـ رو انجام داده بودم حاضر نشدم برگردم.روز سختی تو مدرسه گذروندم.بعدش عکس و سی تی اسکن و سونوگرافی و...آخرش معلوم شد که آخرین استخوان ستون مهره هام کاملا کج شده و مجبورم تا سه ماه روی راند طبی ـ تیوپ فرغوننیشخند ـ بشینم.سه ماه هم باید دارو بخورم.بیچاره شدم مامانی.اون راننده هم پیرمرد انقدر خودش ترسیده بود که من و بابایی بخشیدیمش.پسرم هر لحظه خدارو شکر میکنم که اون لحظه تو همراهم نبودی...خدایا...دوستت دارم.

حالا قسمت شیرین... جشن دخترام خیلی عالی برگزار شد.موفق شدم هم براشون کیک بگیرم هم کادو وهم فیلم و عکس...

 

واما...در حین رفتن به دکتر...رفتیم خرید.برات کلاه و ایست پلیس خریدیم.نمی دونی چقدر خوشحال شدی.سریع سرت کردی و شروع کردی به داد زدن : ماشین پراید بکش کنار....

چه قیافه ای گرفته بودی.توی پاساژ هرکس از کنارت رد میشد لپتو میکشید و میگفت سلام آقا پلیس! و تو هم با اعتماد به نفس کامل یه سلام میگفتی.به بعضی ها هم جواب نمی دادی و میگفتی : مامانی من از اون پلیس بداخلاقا ام....

عسل من ...

این روزا خیلی شیرین شدی.روزی هزار بار منو بابایی رو بغل میکنی محکم میبوسی.بوس به قول خودت محکمت هم دو  سه  دقیقه طول میکشه.بعضی روزا خیلی منظم و مرتب و آقا و حرف گوش کنی و بعضی وقتا دقیقا برعکس...لباس تازه برات خریدم پوشیدی میگی اگه خاله فاطی منو با این لباسا ببینه من میخوره که از خود راضیمن عاشقتم...عاشق این شیطونیها و شیرین زبونیهات...هر شب قبل از خواب برام میخونی : عاشقتم..دیوونتم..از تو شب در خونتم...منمبغل

تازگیها توی ماشین شجریان گوش میدی.دیشب مشغول بازی بالگوهات زیر لب میخوندی : های های های های دل تنگ من....مادر فدای دلت بشه عشقققم...اینجا دیگه ثابت کردی که سلیقه مثل خودمه...جون دلمی...

اینم عکسای آقا پلیسه...

اقا پلیس

2

 

34

56

کاکا

                                                                                                        

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (18)

ارغوان
4 خرداد 92 11:41
ببوسید این آقا پلیس کوچولورو...تولدشم پیشاپیش مبارک
مامان ایمان جون
4 خرداد 92 13:55
ایشالا دیگه از این اتفاقای بد پیش نیاد بردیا جونی چقدر بهت میاد پلیس بشی بوووووووووووس
مامان امیرعلی
5 خرداد 92 22:14
آخی تصادفخداخیلی بهت رحم کردهچه پلیسه نازی
مامان تارا و باربد
6 خرداد 92 9:42
بوس برای آقا پلیس خوشگلمون مامانی گل ایشالابه زودی خوب خوب بشی
مامان نوژا
6 خرداد 92 10:16
آقا پلیسه بد اخلاق نباشیاااا
فاطی خاله
6 خرداد 92 10:48
واقعن راس گفتی خاله با این لباسا میخورمت دلم واست خیلی تنگه موتورت منتظرته بووووووووووووووووووووووسس
فهیمه مامان سینا
6 خرداد 92 15:33
ای جان به این شیرین زبون... چه کلاهم بهش میاد تصادف؟؟!!الان چطوری؟؟
فهیمه مامان سینا
6 خرداد 92 15:52
خصوصی
مریم
6 خرداد 92 18:49
سلام عزیزم ، وبلاگ خیلی خیلی قشنگی داری امیدوارم در تمام مراحل زندگیتون موفق و خوشبخت باشید خوشحال میشم اگه به من هم سر بزنید من یه وبلاگ آشپزی دارم قراره هر روز یه غذا بذارم البته تازه شروع کردم اگه اومدی امیدوارم که خوشت بیاد
ابجی (آرمان)
6 خرداد 92 22:46
وای ی چه پلیس خوشگلی. ببخشید به خاطر امتحاناتم نتونستم زیاد بهت سر بزنم پسر خوشگل
یاسمن مامان پرهام
7 خرداد 92 0:21
عزیزم درخواست رمز کرده بودی.بر خصوصی.پسر گلی داری ببوسش خدا حفظش کنه
رضوان مامان رادین
7 خرداد 92 19:07
وای بردیا خاله خیلی کلاهت خوشگله. شدی یه آقا پلیس مهربونراستی عزیزم کلاه و ایست را از کجا باید تهیه کرد...رادینم عاشق پلیسه و خیلی دوست دارم لباسشم براش بخرم
مریم
8 خرداد 92 0:39
سلام نازنینم ممنون که به من سر زدی خیلی خیلی خوشحال شدم همشهری عزیزم چه پسر ناز و خوشگلی داری خدا برات نگهش داره من هم شما را لینک کردم خوشحال میشم اگه دوباره بهم سر بزنی منتظرت هستم .
ماماني كسرا
9 خرداد 92 12:29
ماشالله چه شيرين زبون شده خدا حفظش كنه
عمه مریم
11 خرداد 92 19:45
سلام بردیا جونم. خوبی؟ چقدر پلیس بودن بهت میاد. دلم برات تنگ شده، البته به زودی می بینمت.


سلام عمه جووووووون.زودتر بیا منم دلم برات تنگه.بووووووووووووس
زهره مامان آریان
14 خرداد 92 0:15
خدا رو شکر که بازم اتفاق بدتری برات نیافتاد عزیزم.امیدوارم به زودی زود خوب بشی.
ساجده
18 خرداد 92 0:23
وبلاگتون خیلی قشنگه خدا بردیا رو براتون حفظ کنه موفق باشید
مامان عرفان
21 خرداد 92 12:30
به به چه آقا پليس خنده رويي؟