عشق رویایی من ،تمام زندگی من و بابایی ،بردیا جوونعشق رویایی من ،تمام زندگی من و بابایی ،بردیا جوون، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره
بهراد پسرک شیرین مابهراد پسرک شیرین ما، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

بردیـــ♥ـا و بهــ♥ــراد در آیینــ♥ــه

جشنواره نی نی وبلاگ

  بردیای گل‍ــــــــــــــــــــم تو جشنواره نی نی وبلاگ شرکت کرده.ممنون میشم اگه لطف کنید و بهش رای بدین.با هر خط موبایل یه رای میشه داد.لطفا کد 151 رو به شماره 20008080200 ارسال کنید.از همه دوستای خوب بردیا جونم ممنونم.     ...
24 تير 1392

دیگه انگیزه ندارم...

سلام پسرک بلای من... از روزی که اومدیم اینجا تصمیم گرفتم حسابی بهت برسم و جبران روزهای نبودنم رو برات بکنم بلکه این وزنت یه تکونی بخوره. ولی.... بفرمایید ادامه ی مطلب هر روز برات به قول خودت کباب رستوران درست میکنم و یه عالم خوراکی های دیگه...تا اومدی یه ذره جون بگیری و یه پر گوشت بهت اضافه بشه مریض شدی.سرما وردی و تب کردی اونم توی تابستون.نمی دونم چرا اینجوری شدی.الان دیگه خوب شدی اما دیروز و پریروز و پریشب منو کشتی.بیشتر از چهل درجه تب داشتی.تا صبح دوتاییمون بیدار بودیم.صبح هم با بابا جون بردیمت دکتر که گفت :گلوت چرک کرده و باید پنی سیلین بزنی.منم که در نبود بابایی هیچ اعتماد به نفسی ندارم و با کوچکترین تلنگری اشکم در میاد،...
23 تير 1392

نظر سنجی

از طرف نگار جون مامان آقا عرفان به نظرسنجی دعوت شدم...                                    1 -اگر ماهی از سال بودم؟ اردیبهشت   2-اگر روزی از ه فته بودم؟ همیشه عاشق چهارشنبه ها بودم.چون کلاس خط داشتم. 3-اگر عدد بودم؟ 20...وقتی شاگردام میگیرن. 4-اگر نوشیدنی بودم؟ چای 5-اگر ثواب بودم؟ سرپرستی همه بچه های کار. 6-اگر درخت بودم؟ یه درخت بزرگ جنگلی.از اینا که چترشون بازه بازه. 7-اگر میوه بودم؟ انار   8-اگر گل بودم؟ فقط نرگس شیراز   9-اگر آب و ه...
1 تير 1392

مسابقه

من خیلی از این مسابقه ها خوشم نمیاد ولی وقتی جاری دعوتت میکنه فقط باید بگی : چشم .. . 1-بزرگترین ترس در زندگی : بیخود و بیجهت میترسم سرم هوو بیاد 2-اگه 24ساعت نامرئی میشدی چیکار میکردی؟ میرفتم  کنسرت شجریان 3-اگه غول چراغ جادو توانایی برآورده کردن یه آرزو بین5الی12حرف رو داشته باشه اون آرزو چیه؟    مامانم اینا مشهد زندگی کنن 4-از بین سگ,اسب,پلنگ,عقاب و گربه کدوم رو دوست داری؟ اسب 5-کارتون مورد علاقه دوران کودکیت؟ حنا   چوبین بنر فردی ممول   گربه سگ هایدی و ... 6-در پختن چه غذایی تبحر نداری؟    قیمه 7-اولین واکنش موقع...
18 خرداد 1392

پسرک بازیگوش من..

شیرین شیرینا سلام... الان که داری این پست رو میخونی چطوری؟؟ چه کاره ای؟؟....کاش میتونستم به آینده سفر کنم و یه لحظه تورو در حال خوندن وبلاگت ببینم...یا تورو با زن وبچه ات دیروز که از مدرسه اومدم، بعد از نهار هرکاری کردم نذاشتی بخوابیم.خودتم نخوابیدی.یه کم سرت غر زدم و بعدش از جام بلند شدم و کارهامو انجام دادم و به مینا جون اس دادم که باهم با پسرامون بریم پارک.چون بابایی کارداشت ونمیخواست بیاد بیرون.اما مینا گفت که دلش درد میکنه و نمیتونه بیاد. نا امید شدم وبه همکارام پیام دادم که با اونا بریم بیرون ولی اونا هم یکی شون خونه نبود و یکی شون مهمون داشت اما .... بازهم همین بابای فداکار دلش به حال ما سوخت و مارو برد پارک جنگلی ...
12 خرداد 1392

بی نظیرترین لحظه...تولد بردیای من

پسرک شیرینم... همیشه عاشق داشتن یه پسر خوشگل و حسابی شیطون بودم.از نوجوانی تا وقتی باردار شدم.از لحظه ای که من و بابایی تصمیم گرفتیم یه نی نی واسه خودمون داشته باشیم،من اصرار داشتم که این نی نی پسره.بابایی میگفت مهم اینه که یه بچه سالم داشته باشیم و من میگفتم خدا یه پسره سالم به ما میده.                                                            &nb...
19 ارديبهشت 1392

مادر...

مادرم.... صبورترین مادر دنیا..... مادر شوهرم...مهربانترین مادر دنیا.... روزتون مبارک.سایه تون مستدام.دوستتون دارم   ♥ این فرشته کوچولوی من،همین الان از تلوزیون شنیده که روزه مادره.بدون اینکه من یا باباش چیزی بهش بگیم.الان توی اشپزخونه مشغول بودم.یهو اومد.دیدم گیتارشو گذاشته تو جعبه اسباب بازیش و داد دستم .منو بوسید و گفت:مامانی روزت مبارک.من برات اینو کادو کردم.خدایااااااااااااااا.نمی دونین چه حالی شدم.باورش سخته.چشمام پر اشک شد...... عاشقتم پسرکم ...
11 ارديبهشت 1392

پسرک شیطون من...

عزیز دل مامانی... تازگیها خیلی خیلی شیطون شدی.کلا کنترل ناپذیر شدی.یه وروجک خرابکار .خیلی کارای عجیب غریب میکنی.مثلا آب میریزی توی اتو.کل صورتتو با وسایل آرایش رنگ میکنی.اسباب بازیهاتو همه جا پخش میکنی و هرچی بهت میگیم بی توجهی میکنی و یا سریع قهر میکنی اما من وبابایی هیچ وقت برای تربیت تو کوتاهی نمی کنیم و درمونده نمی شیم.از دیروز تصمیم گرفتیم نسبت به این کارات بی تفاوت باشیم.بیشتر بهت محبت کنیم و حواسمون بهت باشه تا فرصت خرابکاری پیدا نکنی...امیدوارم موفق باشیم... بردیای بی نظیر من                        عاشقانه دوس...
26 فروردين 1392

آخرین پست 91

بردیایی من... بلاخره انتظار به پایان رسید.زمستون تموم شد و بهار از راه رسید.من و بابایی سه روز آخر سال رو مرخصی گرفتیم و جمعه راهی بهشت من , یعنی گیلان میشیم.دلم داره پر میکشه.تو هم خیلی مشتاق و هیجان زده ای. ا ما اخبار هفته ای که گذشت: متاسفانه شما این هفته به شدت مریض شدی.تب شدید. مامانی , الهی فدات بشم.تمتم گوشت تنت آب شد.دو بار بردمت دکتر.گفتن سینوسات عفونی شده.چرک خشک کن قوی دادن.امروز یه کم بهتر شدی.سه شب تمام از ترس اینکه تبت بالا نره, نخوابیدم.شیفت صبح هم بودم.توی مدرسه همه سعیمو  میکردم که حواسم به تو پرت نشه ولی مگه میشد.دو روز مرخصی گرفتم ولی بازم دلم برات کباب بود.مامانی,حاضرم بمیرم ولی تو رو مریض نبینم.خدا ...
24 اسفند 1391